عجایب هفتگانه
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
برای دیگر کاربردها، عجایب هفتگانه (ابهامزدایی) را ببینید.
عجایب هفتگانه، به هفت اثر برتر معماری و مجسمه سازی دوران باستان اطلاق میشود. این هفت اثر ظاهراً اولین بار توسط یک فنیقیایی یونانیالاصل به نام آنتیپاتروس در قرن دوم پیش از میلاد در یک کتاب ثبت شدهاست. مشخص نیست که این فرد خودش این آثار را دیدهاست یا نه. به هر حال آنچه مسلم است این است که وی در زمانی میزیسته که تمام این شاهکارهای هنری سالم و موجود بودهاند و او نمیخواست ویرانهها را به هم عصران خود معرفی کند.
عجایب هفتگانه از چپ به راست بالا به پایین:هرم بزرگ جیزه، باغهای معلق بابل، نیایشگاه آرتمیس، تندیس زئوس، آرامگاه هالیکارناسوس، تندیس غولپیکر رودس و فانوس دریایی اسکندریه
نکته دیگر در مورد این آثار انتخاب عدد هفت برای تعداد آنهاست. دلیل این امر هم مقدس بودن این عدد است. عدد هفت چه در گذشته و چه در حال، برای انسان محترم و مقدس بوده بطوریکه تقریباً در هر گونه تقسیم بندی به این عدد توجه شدهاست.
محتویات
۱ تاریخچه فهرست
۱.۱ فهرست اروپایی
۲ نظرها درباره عجایب هفتگانه
۳ جستار وابسته
۴ منبع
تاریخچه فهرست[ویرایش]
تهیه فهرست کامل عجایب هفت گانه در اصل حدود سده دوم پیش از میلاد کامل شدهاست و اولین اشاره به تهیه این مجموعه مکتوب در کتاب تاریخ هرودوت آمدهاست که به سده ۵ پیش از میلاد مربوط برمیگردد.
چندین دهه بعد از آن، تاریخ نگاران یونانی درباره بزرگترین بناهای تاریخی دوران خود شروع به نوشتن کردند. از جمله کالیماکوس (Callimachus) - که در ۳۰۵ تا ۲۴۰ قبل از میلاد میزیست - سر کتابدار کتابخانه اسکندریه، «مجموعهای از عجایب جهان» را تهیه کرد. امروزه، تنها چیزی که درباره این مجموعه میدانیم، همین عنوان آن است و بس، به این دلیل که این کتاب نیز در آتشسوزی بزرگ کتابخانه اسکندریه از بین رفت.
فهرست نهایی عجایب هفت گانه در قرون وسطا تکمیل شد. این فهرست شامل چشمگیرترین بناهای تاریخی جهان باستان بود که از بعضی، شواهد بسیار اندکی در دست بود و تعدادی نیز اصلاً باقی نمانده بودند. آثار کنده کاری هنرمند هلندی مارتن ون هیمسکرک (Marten Van Heemskerck) و کتاب تاریخ معماری یوهان فیشر ارلاخ (Johann Fischer von Erlach) از قدیمیترین منابعی هستند که در آن به این فهرست عجایب هفت گانه اشاره شدهاست.
فهرست اروپایی[ویرایش]
از زمانهای بسیار قدیم تا کنون، فهرستهای متعدد و متفاوتی از عجایب هفتگانه به نگارش درآمدهاست. فهرست اروپا-محور مذکور بدین قرار است:عجایب سال ساخت سازنده تاریخ ویرانشدن علت ویرانی موقعیت کنونی
هرم بزرگ جیزه ۲۵۸۴-۲۵۶۱ قبل از میلاد مصر باستان همچنان موجود مجموعه اهرام جیزه، مصر
باغهای معلق بابل حدود ۶۰۰ قبل از میلاد (احتمال افسانه بودن) تمدن بابل بعد از اولین قرن قبل از میلاد مسیح توفان شن حله، استان بابل، عراق، یا نینوا، نینوا استان، عراق
نیایشگاه آرتمیس ۵۵۰ قبل از میلاد لیدیه، هخامنشیان، یونان باستان ۳۵۶ قبل از میلاد (به وسیله هرستراتوس)
۲۶۲ پس از میلاد (به وسیله گوتها) آرسون به وسیله هرستراتوس، غارت نزدیک سلکوک، استان ازمیر، ترکیه
تندیس زئوس در المپیا ۴۶۶-۴۵۶ قبل از میلاد (معبد) ۴۳۵ قبل از میلاد (مجسمه) یونان باستان قرن ۵ و ۶ بعد از میلاد آتش المپیا، یونان
آرامگاه هالیکارناسوس ۳۵۱ قبل از میلاد کاریاییها، سلوکیان، یونان باستان به وسیله بعد ازمیلاد ۱۴۹۴ ساختمان اصلی به علت سیل از بین رفت. بودروم، ترکیه
غول رودس ۲۹۲-۲۸۰ قبل از میلاد یونان باستان ۲۲۶ قبل از میلاد زلزله رودس، یونان
فانوس اسکندریه ۲۸۰ قبل از میلاد مصر هلنی، (یونان باستان) بعد از میلاد ۱۳۰۳-۱۴۸۰ زلزله اسکندریه، مصر
نظرها درباره عجایب هفتگانه[ویرایش]
شواهد باستانشناسی از بسیاری از اسرار تاریخی که قرنها عجایب هفت گانه را احاطه کرده بودند، پرده برداشتهاست. عجایب هفت گانه برای سازندگانشان نمادهایی از مذهب، اسطوره شناسی، هنر، قدرت و علم بودند و برای ما، آنها شواهدی از توانایی انسان هستند
جلال آل احمد
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکیپدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بیمنبع را میتوان به چالش کشید و حذف کرد.
جلال آل احمد
جلالآلاحمد در جوانی
زادروز ۱۱ آذر ۱۳۰۲
تهران
درگذشت ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ (۴۵ سال)
اَسالِم، گیلان
آرامگاه شهر ری،مسجد فیروزآبادی در شهر ری
ملیت ایرانی
پیشه نویسنده، منتقد، دبیر
مکتب رئالیسم
آثار پنج داستان، نفرین زمین، ارزیابی شتابزده، سنگی بر گوری، غرب زدگی، نون والقلم، مدیر مدرسه، سرگذشت کندوها، زن زیادی، سه تار، از رنجی که میبریم، دید و بازدید، در خدمت و خیانت روشنفکران، سفر به ولایت عزراییل، مکالمات، یک چاه و دو چاله، نیما چشم جلال بود، در خدمتیم، اسرائیل، عامل امپریالیسم،اورازان،خسی در میقات
همسر سیمین دانشور
فرزندان نداشته
والدین سید احمد طالقانی
امضا
جلال آل احمد (۲ آذر ۱۳۰۲ و به قول برخی روایتها ۱۱ آذر، ۱۳۰۲، تهران - ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، اَسالِم، گیلان) روشنفکر دینی، نویسنده و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. وی اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای تاتزبان اورازان بود.
محتویات
۱ زندگینامه
۱.۱ سفر به اسرائیل
۲ مرگ
۳ تاثیر جلال آل احمد بر ادبیات پارسی
۴ خانهٔ جلال آل احمد
۵ جایزه ادبی جلال آل احمد
۶ ویژگیهای نثر
۶.۱ ادبیات متعهد
۶.۲ من نویسی جلال آل احمد
۷ زن از نگاه جلال
۸ نگاه نظام جمهوری اسلامی ایران به جلال آل احمد
۹ آثار
۹.۱ داستان و مقاله
۹.۲ سفرنامه و مشاهدات
۹.۳ ترجمه
۱۰ پانویس
۱۱ منابع
۱۲ پیوند به بیرون
زندگینامه[ویرایش]
جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی-روحانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. وی پسر عموی آیتالله طالقانی بود.[۱] دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.[۲] پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او که همواره خواهان و جویای حقیقت بود به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد.
دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل... و شبها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سیمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگهٔ وجودم...
تمبر یادبود
در سالهای آخر دبیرستان است، که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی، آشنا میشود و همین مقدمهای میشود برای پیوستن وی به حزب توده. پس از پایان دبیرستان، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت. پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او مشاهده می شود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت.
شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شد ه دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمی گذاشت. در نظر خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود. و تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش.
آل احمد در سال ۱۳۲۳ به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. وی در این حزب به سرعت سلسله مراتب ترقی را طی کرد و در سال ۱۳۲۵ مامور راه اندازی «ماهنامه مردم» زیر نظر احسان طبری گردید. در سال ۱۳۲۶ به رهبری خلیل ملکی و ده تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می کردند و نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد.
در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شده و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل می شود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد.[۳] نخستین مجموعهٔ داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردم شناسی، سفرنامهها و ترجمههای متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از زبان فرانسه گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند علیاصغر خبرهزاده، پرویز داریوش و منوچهر هزارخانی کمک میگرفت.[۴] شاید مهمترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونههای خوب آن را در سفرنامههای او مثل «خسی در میقات» و یا داستان-زندگینامهٔ «سنگی بر گوری» میتوان دید. در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که میبریم» را همزمان با کناره گیری از حزب توده چاپ میکند که حاوی قصههای شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج است که برای مدتی به قول خودش ناچار به سکوت میشود که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن است.
... و زنم سیمین دانشور که میشناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم؛ که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد...
پدر آلاحمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به قم رفت و سالها به خانه آنها پا نگذاشت.
با قضیهٔ ملی شدن نفت و ظهور جبههٔ ملی و دکتر مصدق است که جلال دوباره به سیاست روی میآورد. وی عضو کمیته و گردانندهٔ تبلیغات «نیروی سوم» –که یکی از ارکان جبههٔ ملی بود– میشود. وی در ۹ اسفند ۱۳۳۱، با عدهٔ دیگری از «نیروی سومیها» بعد از اطلاع از محاصرهٔ منزل دکتر مصدق فوراً به آنجا میرود و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنرانی میکند؛ اشرار قصد جان او را میکنند و او زخمی میشود. در اردیبهشت ۱۳۳۲ به علت اختلاف با رهبران نیروی سومیها از آنها هم کناره میگیرد. دو کار ترجمهٔ وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دستهای آلوده» سارتر، مربوط به همین سالها است.
پس از کودتای ۲۸ مرداد، که ضربهٔ سنگینی بر پیکر آزادیخواهان و مبارزین با استبداد بود، آل احمد نیز دچار افسردگی شدیدی گردید. در این سالها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ میرساند. جلال به یک دورهٔ سکوت میرود و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود میکند. «... فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکستها به پیرامون خویش دقیق شدن؛ و سفر به دور مملکت؛ و حاصلش اورازان، تاتنشینهای بلوک زهرا و جزیرهٔ خارک...» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سالها است. وی در سال ۱۳۴۲ به اتفاق علیاکبر کنیپور برای سفر حج به مکه رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی که با سید روحالله خمینی داشت با وی آشنا شده بود[۵] و کتاب غرب زدگی مورد توجه او قرار گرفته بود.
سفر به اسرائیل[ویرایش]
جلال آل احمد از علاقهمندان به ایده کیبوتس بود. وی مقالاتی را دربارهٔ «سوسیالیزم دهقانی اسرائیل» برای ایرانیان نوشت و همچنین در سفری به اسرائیل در سال ۱۳۴۱ با این پدیده از نزدیک آشنا شد.[۶] این سفر معترضان فراوانی داشت که از آن جمله میتوان به سید علی خامنهای رهبر کنونی ایران اشاره کرد که پیش از آن هم آثار آل احمد را خوانده بود اما به گفته خودش «بیشتر به برکت مقاله ولایت اسرائیل» با او آشنا میشود و در تماسی تلفنی با آل احمد، «مریدانه» به وی اعتراض میکند.[۷]
مرگ[ویرایش]
وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در سن چهل و پنج سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابه هنگام آلاحمد، جنازهٔ وی به سرعت تشییع و دفن شد. که باعث ایجاد باوری دربارهٔ سر به نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کردهاست[۸] ولی شمس آل احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رساندهاست و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست.
سیمین دانشور، همسر جلال، در کتاب "غروب جلال" [۹] اما صریحاً عنوان میکند که شوهرش قربانی نوشابه شد. او علت مرگ جلال را زیادهروی در مصرف نوشابه الکلی قزونیکا (نام ودکایی ساخت ایران در آنزمان) ذکر میکند و علت پزشکی مرگ را هم آمبولی در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو نقل میکند و شایعات مربوط به دستداشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد میکند. [۱۰]
جلال آل احمد در وصیت نامه خود آورده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها مقبرهای در شأن او ایجاد شود و این کار هیچگاه صورت نگرفت.
تاثیر جلال آل احمد بر ادبیات پارسی[ویرایش]
۱- جلال آل احمد از سالهای ۱۳۲۶ به معرفی آثار و نویسندگان بزرگ معاصر غربی پرداخت. از جمله این که برای اول بار با ترجمه رمان بیگانه از آلبر کامو او را به جامعه ادبی معرفی کرد؛ و یا اینکه چند سال بعد با ترجمههایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو، داستایوسکی نقش بسیار موثری در پیش برد ادبیات معاصر ایفا کرد.
۲- معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن
۳- حمایت از شاعرانی چون احمد شاملو و نصرت رحمانی و حمایت از جوانان دیگر
۴- نثر جلال آل احمد باعث یک جهش بیسابقه در نثر فارسی شد جهشی به سوی فضای هیجان عصبانیت و...
۵- تاثیر پذیرفتن و تقلید دیگران از آثارش (به خصوص نویسندگان، روشنفکران و دانشجویان) باعث گسترش هر چه بیشنر نوع نگارش ادبی آل احمد شد به گونهای که او به الگویی در میان طیف ادبی و مردمی تبدیل شد.
۶- ایجاد تشکلهای ادبی و صنفی، از جمله کانون نویسندگان ایران[۱۱] و انتشار مقالات گوناگون از دیگر خدمات جلال به ادبیات معاصر است. در حقیقت در نیمههای دهه ۱۳۴۰ جلال نقش «پدرخوانده» ادبیات ایران را ایفا میکرد.
۷- جلال آل احمد ادامه دهندهٔ راهی بود که محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در سادهنویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاورات، آغار کرده بودند. در واقع این نوع نوشتن و استفاده از زبان محاورهای به وسیلهٔ جلال به اوج میرسد و گسترش مییابد.
خانهٔ جلال آل احمد[ویرایش]
خانه سیمین دانشور و همسرش جلال آل احمد در بنبست ارض، در کوچه رهبری و خیابان دزاشیب قرار دارد؛ خانهای که جلال آن را در زمانی که سیمین دانشور برای تحصیل در امریکا بود به دست خود ساخت. این خانه سالها محل گرد آمدن نویسندگان بسیاری بود و تا زمان مرگ جلال، محل زندگی جلال و سیمین بود. بعد از مرگ جلال هم سیمین دانشور به تنهایی در آن زندگی میکرد. این خانه بزرگ و زیبا با حیاط پر از درختان سرسبز و حوض آبیاش، با دیوارهای پر از عکس و نقاشی از جلال و سیمین بعد از مرگ سیمین دانشور، محل زندگی ویکتوریا دانشور (خواهر سیمین دانشور) و همسرش پرویز فرجام بوده است.
در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ این خانه از سوی شهرداری تهران خریداری شد و قرار شد این خانه به «خانه ادبیات» تبدیل شود.[۱۲] با این حال این قضیه به موضوعی مورد مناقشه میان شهرداری و ورثه سیمین و جلال تبدیل شده است. روزنامهٔ اعتماد ۱۰ اردیبهشتماه ۱۳۹۳ در واپسین رویهٔ خود گزارشی در این باره چاپ کرده است. در این گزارش، از قول معاون شهرداری نوشته شده که، خانهٔ سیمین و جلال خریده شده است اما در سوی دیگر، علی خلاقی، همسر خواهرزاده و دخترخواندهٔ سیمین دانشور گفته است: «این خانه تا زمانی که حکم دادگاه مشخص نشده، نمیتواند به فروش برود و معامله از اساس باطل است چون شهرداری تحقیقی نکرده که بداند این خانه مالک دیگری دارد یا نه.» علی خلاقی در گفتگویی که در «اعتماد» چاپ شده، به وصیتنامه سیمین دانشور اشاره کرده که برپایهٔ آن، لیلی ریاحی (دخترخواندهٔ سیمین دانشور) وارث ثلث اموال روانشاد دانشور و مسوول انتشار کتابهایش دانسته است.[۱۳][۱۴]
جایزه ادبی جلال آل احمد[ویرایش]
در سال ۱۳۸۷ نخستین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد برگزار شد. در دوره نخست این جایزه هیچ اثری به عنوان برگزیده معرفی نشد.[۱۵] این جایزه با ۱۱۰ سکه تمام بهار آزادی برای برگزیدگان، احتمالاً گرانترین جایزه ادبی ایران محسوب میشود.[۱۶]
ویژگیهای نثر[ویرایش]
به طور کلی نثر جلال آل احمد تلگرافی، شلاقی، عصبی، پرخاشگر، حساس، دقیق، تیزبین، صریح، صمیمی، منزه طلب، حادثه آفرین، فشرده، کوتاه، بریده، و در عین حال بلیغ است. نثر وی به طور خاص در مقالات، سنگین گزارشی و روزنامهنگارانه است. جلال آل احمد دارای نثری برونگرا است یعنی نثرش بر خلاف نثر صادق هدایت در خدمت تحلیل ذهن و باطن شخصیتها نیست. جلال آل احمد با استفاده از دو عامل نثر کهن فارسی و نثر نویسندگان پیشرو فرانسوی به نثر خاص خود دست یافته است. آل احمد کوشیده تا در نثر خود تا آنجا که امکان داشته فعل، حروف اضافه، مضافٌالیهها، دنباله ضربالمثلها و خلاصه هر آنچه که ممکن بوده است را حذف کند. حذف بسیاری از بخشهای جمله باعث شده نثر آل احمد ضربآهنگی تند و شتابزده بیابد. آل احمد در شکستن برخی از سنتهای ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کمنظیر داشت و این ویژگی در نامههای او به اوج میرسد. از ویژگیهای دیگر نثر جلال آل احمد میتوان به نیمه رها کردن بسیاری از جملات، تعبیرات و اندیشهها و استفاده از علامت «...» به جای آنها اشاره کرد، که این امر در راستای ایجاز نوشتهها و ضربآهنگ سریع آنهاست.
ادبیات متعهد[ویرایش]
جلال در دورهٔ ادبیات متعهد زندگی میکرده و هنر نویسندگی اش، هنری متعهد بوده و این موضوع در کتابهایش آشکار است. مهمترین ویژگی هنر متهعد تلقی ابزار، وسیله و رسانه بودن هنر است، یعنی آن چه اهمیت دارد پیامی است که از طریق این رسانه منتقل میشود. تلقی ابزاری از هنر دارای نتایج چندی است: الف) در این تلقی آن چه ملاک اصلی ارزیابی و نقد اثر هنری میشود پیام و محتوایی است که از طریق اثر منتقل میشود به عبارتی نقد موضوعی از سایر نقدها اهمیت بیشتری مییابد. ب) دومین نتیجه تفکیکی است که بین فرم و محتوای اثر هنری صورت میگیرد چرا که هسته و اساس هر اثر هنری درون مایهٔ آن است و همواره برای تفکیک فرم از محتوا باید مراقب بود که انتقال درون مایه توسط مزاحمتهای فرمی و گسترش بیرویه آن مخدوش نگردد. (جلال آل احمد در ارزیابی شتابزده فرم و تکنیک یک اثر را کم اهمیت میداند و علت استفاده از یک تکنیک متداول داستانی را نبودن فصای باز و عدم امکان صریح گفتن حرفهایش میداند) ج) گرایش و تمایل به کلی گویی، به این معنا که هنر متعهد میکوشد تا انتقال دهنده پیام و مضمونی کلی و عمومی باشد پیامی که از قید تعلق به یک فرد و موقعیت زمان و مکان خاص رها است و سخنی عام و جهانی دارد. (جلال آل احمد در ارزیابی شتابزده شیوه برخورد ادبیات را با مسایل جهان مانند فلسفه میداند، یعنی همچون فلسفه رسیدن به کلیات و صدور احکام کلی؛ لذا میتوان گفت جلال آل احمد به کلی گویی علاقهمند بوده. به طور مثال روستایی که در نفرین زمین دربارهٔ آن بحث میشود نمونهایست کلی بر یک روستای ایرانی)
من نویسی جلال آل احمد[ویرایش]
یکی از ویژگیهای مشترک نوشتههای جلال آل احمد (عموماً) و داستانهایش (خصوصاً) را میتوان من نویسی او دانست. در اینجا من نویسی را میتوان در سه معتای مختلف تعبیر کرد: الف) ابتداییترین و سطحیترین تعبیر از من نویسی این است که نویسندهای در داستانهای خود به ذکر حوادث و وقایعی بپردازد که پیش از این خود به صورت مستقیم با آنها روبرو بوده است و از نزدیک آنها را لمس کرده است. شاید بتوان این تعبیر از من نویسی را تقریباً معادل ادبیات تجربی دانست. (چیزی که بارها جلال آل احمد به علاقهٔ خود به آن اشاره کرده است) ب) دومین تعبیر از من نویسی آن است که نویسنده به عنوان فردی صاحب اندیشه در داستان خود حضور دارد و در لابهلای آن به بیان نظرات، افکار و احساسات خود میپردازد، در واقع در اینجا با حضور فکری و روحی نویسنده سروکار داریم. در اکثر کارهای جلال آل احمد یکی از شخصیتها -که از قضا در بیشتر موارد منِ راوی نیز هست- در واقع خود اوست که به بیان نظراتش میپردازد. این حضور البته در داستانهای اولیه بیشتر شبیه به دوربین عمل میکند تا فردی که مستقیماً نظراتش را بیان کند، اما در داستانهای پایانی حضور آل احمد در مقام یکی از شخصیتهای داستانهایش بسیار پررنگتر میشود. ج) سومین تعبیر از من نویسی را میتوان صورت افراطی تعبیر دوم دانست، به این معنا که اگر نویسنده علاوه بر آن که در داستان حضوری فکری دارد، مجال سخن گفتن و اظهار نظر سایر شخصیتها را بگیرد. من نویسی در این تعبیر میتواند مصادیق مختلفی داشته باشد. یکی آن که تمام شخصیتهای داستان تودهای هم شکل و هم صدا باشند و همگی با لحنی واحد سخن بگویند و یا یکسان احساس کنند و بیندیشند. دیگر آن که نویسنده در پرداخت شخصیتهای مخالف خود بیدقتی کند و آنها را به جای انسانهای خاص و منحصربهفرد، تیپهای کلیشهای ترسیم نماید که پیشاپیش سستی کلام و احساس آنها و حقانیت نویسنده قابل پیش بینی باشد، و یا آن که آنان چنان در گفتار و کردار خود متناقض نمایانده شوند که امکان هر نوع تفکری از جانب خواننده در مورد آنان سلب شود. این تعبیر از من نویسی را میتوان در واقع همان تکصدایی بودن متن نامید.
زن از نگاه جلال[ویرایش]
یکی از مقولههای اجتماعی در داستانهای جلال آل احمد زن است. زن به عنوان پدیدهای اجتماعی، تقریباً همزمان با انقلاب مشروطه به ادبیات راه مییابد. در این دوران از بیچارگیها، محرومیتها و نداشتن آزادی زن در خانواده و اجتماع سخن گفته میشود. زن به عنوان فردی از اجتماع، تحت تأثیر ستمها، خرافهپرستیها و نادانیهای جامعهای است که در آن زندگی میکند.
«وضع زن در خانواده و اجتماع، بهترین نمودار گسیختگی اجتماع و تنش و کشاکش درونی فرهنگی است که از همان دوران مشروطیت تناقضهای دردناک و بحرانی آن آشکار شده بود. در این جامعه، تمام نابسامانیها در وجود زن تبلور یافت.»
زن در جامعه آن زمان، فردی بود که اگرچه در اجتماع زندگی میکرد، اما هیچ سهمی از آن نداشت. موجودی کتکخور و دربند بود. «آل احمد از نویسندگانی است که دریافت پرداختن به وضعیت زن ایرانی در راه سرکشیدن به فاحشهخانهها تا چد حد، کهنه و مبتذل شدهاست. زنان داستانهای آل احمد نه چون زنان صادق چوبک در فکر همآغوشیاند و نه چون زنان مرفه و زیبای بزرگ علوی، به عشقهای رمانتیک میاندیشند.»
زنان داستانهای آل احمد خود را حقیر مییابند. آنان در فضایی مردسالار توصیف میشوند. نه هویتی دارند و نه هیچ حقی برای اعتراض. آنان در محیطی زندگی میکنند که آزادی و تساوی برای زن در عمل و نظر وجود ندارد.
به عنوان مثال، «بچه مردم» داستان زندگی زنی است که به علت ازدواج مجدد مجبور است بچهٔ شوهر اولش را سر راه بگذارد تا بتواند به زندگی خود ادامه دهد. این داستان تصویر زنی را نشان میدهد که به خاطر نان و ادامه زندگی، از ابتداییترین احساسات خود میگذرد. چرا که او در اجتماعی زندگی میکند که زن، مانند یک کودک به حمایت مرد نیازمند است.
در «لاک صورتی» شوهر هاجر که فروشنده دورهگردی است به خاطر خریدن لاک، او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. هاجر زنی است که خود را ناقصالعقل میداند و نهایت آرزویش خریدن لاکی است تا با آن دستانش را مانیکور کند.
«چه خوب بود، اگر میتوانست آنها را مانیکور کند، اینجا بیاختیار به یاد همسایهشان، محترم، زن عباس آقای شوفر افتاد. پزهای ناشتای او را که برای تمام اهل محل میآمد، در نظر آورد. حسادت و بغض راه گلویش را گرفت و در ته دلش پیچید.»
تمام داستان، خیالات خام یک زن برای خرید یک لاک است. همینطور او به عنوان یک زن نباید از شوهرش هیچ انتظاری داشته باشد.
در «آفتاب لب بام» پدر را سلطان بی چون و چرای خانه میبینیم که وجودش فضای خانه را سنگین میکند. دستور میدهد و از تشنگی ناشی از روزه، دختر خردسالش را کتک میزند. همینطور در «زن زیادی»، صناعت جریان ذهنی را به خوبی برای نمودن آشفتگیهای تازه عروس راندهشده از خانه شوهر به کار میگیرد. زن سرافکنده و عاصی به خانه پدری بازگشته و روزهای شوهرداری را به یاد میآورد. این تداعیها از طریق درهم آمیختن خاطرات، آرزوها و حسرتها، وجوه گوناگون زجر چندگانه را مجسم میکند که در جامعه پدرسالار بر زنان تحمیل میشود.»
در این فضای پدرسالارانه، زن از سوی مرد مورد حاکمیت قرار میگیرد و جرات هیچگونه اعتراضی ندارد. همین زنان اگر فرصتی داشته باشند درگیر کارهای خالهزنکیاند. دختران به دنبال بازشدن بخت کور شان هستند و زنان همه زندگیشان را صرف مبارزه با هوو میکنند. داستانها پر است از خاله خانباجیها، شاباجی خانمها و یا عمقزیهایی که با نذر و طلسم و دعا به چارهجویی مشکلات زنان میپردازند. در داستان «سمنوپزان» مریم خانم، زن عباسقلی آقا، سمنوی نذری میپزد تا هوویش از چشم شوهر بیفتد و از عمقزی طلسم میخواهد. شوهر دادن دختران دم بخت، موضوع دیگری است که ذهن این زنان را به خود مشغول کردهاست. در «سمنوپزان» مریم خانم علاوه بر اینکه از عمقزی برای هوویش طلسم میخواهد به شوهر دادن دختر دم بختش هم فکر میکند.
«هنوز دوباره صدای قلیان را به صدا درنیاورده بود که صدای بیبی از آن طرف مطبخ بلند شد که به یک نقطه مات زده بود و میپرسید: «مریم خانم واسه دختر پا به بختت چه فکری کردی؟
- چه فکری دارم بکنم بیبی؟ منتظر بختش نشسته. مگر ما چه کار کردیم؟ آنقدر تو خونه بابا نشستیم تا یک قرمساق اومد، دستمون را گرفت ورداشت برد.»
زنان داستانهای آل احمد یا هوو دارند یا به دنبال دوا و درمان بیفرزندی، به هر دری میزنند. تمام دنیای آنها در همین خلاصه میشود و اگر از خود فارغ شوند، به عروسها، هووها و مادرشوهرهای همدیگر نیش و کنایه میزنند و این بدبختی زنان متوسط و پایین جامعهاست.
«خانم نزهت الدوله» تصویر طنزآمیز زنی است از طبقهٔ بالا. تمام همت او صرف پیدا کردن شوهری ایدهآل است.
«خانم نزهت الدوله گرچه تا به حال سه تا شوهر کرده و شش بار زائیده و دو تا از دخترهایش هم به خانه داماد فرستاده شدهاند و حالا دیگر برای خودش مادربزرگ شدهاست، باز هم عقیده دارد که پیری و جوانی دست خود آدم است و گرچه سر و همسر و خویشان و دوستان میگویند که پنجاه سالی دارد ولی هنوز دو دستی به جوانیاش چسبیده و هنوز هم در جستجوی شوهر ایدهآل به این در و آن در میزند.»
همهٔ زندگی این زن، صرف ماساژ چین و چروکهای بینی و فر موهایش است و باز هم تصویر زنی را میبینیم که درگیر سبکسریها و جهلهای خاص خودش است.
در مجموع داستانهای آل احمد، تصویری از حقارت زنان در جامعهای مردسالار است. زنانی که از خود هیچ اختیاری ندارند و از سوی مردان مورد اذیت و آزار قرار میگیرند.
آنچه آل احمد از زن در داستانهایش به نمایش میگذارد، تصویر حقارتی است که جامعه به زنان تحمیل میکند. زنان ابتدا در خانه پدری و سپس در اسارت خانه شوهر، نادیده انگاشته میشوند. زن در چنین جامعهای شخصیتی است منفعل. او تحقیر میشود، کتک میخورد و حقی بیش از این برای خود قائل نیست.
آلاحمد در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
«... از واجبات غربزدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است. ظاهراً احساس کردهبودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسایل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ؛ همین بسشان است. قضاوت که از زن برنمیآید، شهادت هم که نمیتواند بدهد، رای و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم! پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهٔ تظاهر در اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی؛ یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً! یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا ارزش خدمات اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن همدوش مرد مسئولیت ادارهٔ گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار آزادی صوری زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ مصرفکنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛»
او سپس میگوید که زن را در رهبری مملکت راهی نیست اما زنان ایل و دِه را به دوش کشندهٔ بار اصلی زندگی میخواند.
نگاه نظام جمهوری اسلامی ایران به جلال آل احمد[ویرایش]
یکی از بزرگراههای مهم پایتخت ایران، تهران، به نام اوست و هم چنین هرساله جایزه و جشنوارهای ادبی به نام او از سوی دولت برگزار میشود. همچنین سید علی خامنهای رهبر دوم جمهوری اسلامی ایران نگاه مثبتی به شخصیت و آثار وی دارد. وی گاه در سخنان خود به بیان خاطراتی که در ارتباط با آل احمد دارد میپردازد و در برخی موارد نیز از وی نقل قول کرده است. به گفتهٔ سید علی خامنهای، وی در دوران جوانی یک بار برای دیدار با جلال آل احمد از مشهد به تهران میآید اما به عللی این دیدار محقق نمیگردد.
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران مردادماه سال 1394 در مراسم نقد یکی از آثا جلال ال احمد در زمینه دلیل جاودانگی وی گفت: غرب ستیزی وی را در طول تاریخ کشور جاودانه کرده است. وی ابراز داشت که کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران جلال ادعانامه ای علیه غرب و علیه جریان روشنفکری است زیرا روشنفکران متمایل به غرب هستند و غرب ستیز نیستند.[۱۷]
آثار[ویرایش]
داستان و مقاله[ویرایش]
پنج داستان (۱۳۵۰)
نفرین زمین (۱۳۴۶)
ارزیابی شتابزده (۱۳۴۳)
سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰)
غرب زدگی (۱۳۴۱)
نون والقلم (۱۳۴۰)
مدیر مدرسه (۱۳۳۷)
سرگذشت کندوها (۱۳۳۷)
زن زیادی (۱۳۳۱)
سه تار (۱۳۲۷)
از رنجی که میبریم (۱۳۲۶)
دید و بازدید (۱۳۲۴)
در خدمت و خیانت روشنفکران (انتشار پس از مرگ)[۱۸]
سفر به ولایت عزراییل
مکالمات
یک چاه و دو چاله
نیما چشم جلال بود
در خدمتیم
اسرائیل، عامل امپریالیسم (چاپ کتاب در تاریخ مهر ۱۳۵۷)
سفرنامه و مشاهدات[ویرایش]
خسی در میقات (۱۳۴۵)
سفر روس
سفر آمریکا
جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (مشاهدات، ۱۳۳۹)
تاتنشینهای بلوک زهرا (مشاهدات، ۱۳۳۷)
اورازان (مشاهدات، ۱۳۳۳)- که پس از بازدید از این منطقه که سرزمین اجدادی او بوده است، نگاشته شده.
ترجمه[ویرایش]
تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱)(در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آل احمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد، پس از آل احمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد)
چهل طوطی ،قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)
عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)
مائدههای زمینی اثر آندره ژید(با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)
کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵) (این نمایشنامه با نام کرگدن به قلم پری صابری، مدیا کاشیگر و سحر داوری و با نام کرگدنها به قلم احمد کامیابی مسک نیز به پارسی ترجمه شده است)
بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)
دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)
سوء تفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)
بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)
قمارباز (رمان) اثر فئودور داستایفسکی (۱۳۲۷)[۱۹][۳]
عزاداریهای نامشروع اثر محسن امین (از عربی، ۱۳۲۲)
سهراب سپهری
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو سهراب سپهری
زمینهٔ کاری شعر نو
زادروز ۱۵ مهر ۱۳۰۷
۷ اکتبر ۱۹۲۸
کاشان، ایران
مرگ ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ (۵۱ سال)
۲۱ آوریل ۱۹۸۰
بیمارستان پارس تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی کاشان، تهران، اصفهان
علت مرگ سرطان خون در
جایگاه خاکسپاری امامزاده سلطانعلیبن محمد باقر، مشهد اردهال
پیشه شاعر، نقاش و مدرّس هنرستان هنرهای زیبا
همسر(ها) مجرد
امضا
سهراب سپهری
سهراب سپهری (۱۵ مهر ۱۳۰۷ کاشان – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شدهاند.[۱]
محتویات
۱ زندگی
۲ خانواده
۳ شعر
۴ نقاشی
۵ درگذشت
۶ نکوداشت
۷ سفرهای خارج از کشور
۸ نمایشگاههای نقاشی
۹ نگارخانه
۱۰ جستارهای وابسته
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
۱۳ پیوند به بیرون
زندگی[ویرایش]
سهراب سپهری در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در کاشان به دنیا آمد.[۲] پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رییس تلگرافخانه کاشان بود. پدرش «اسدالله» و مادرش «ماهجبین» نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند.[۳]
دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (شهید مدرّس فعلی) (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان گذراند و پس از فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ در دورهٔ دوسالهٔ دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد.[۴] در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و همزمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان زندگی خوابها منتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت.[۵]
سهراب به فرهنگ مشرقزمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد.[۶]
در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نامنویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زندهرودی در پاریس بود بورس تحصیلیاش قطع شد و برای تأمین مخارج و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامهٔ نقاشی، مجبور به کار شد و برای پاک کردن شیشهٔ آپارتمانها، گاهی از ساختمانهای بیستطبقه آویزان میشد.[۷]
وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش میگذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزیینی تهران نمود. پدر وی که به بیماری فلج مبتلا بود، در سال ۱۳۴۱ فوت کرد. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد. پس از این سهراب با حضور فعالتر در زمینه شعر و نقاشی آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاههای بیشتری را برگزار نمود.
سهراب هنرمندی جستجوگر، تنها، کمالطلب، فروتن و خجول بود که دیدگاه انسان مدارانهاش بسیار گسترده و فراگیر بود. از این رو آثار وی همیشه با نقد و بررسیهایی همراه بودهاند. برخی از کتابهای او چنین میباشند: «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری».
خانواده[ویرایش]
مادر سهراب، ماهجبین، که اهل شعر و ادب هم بود، در خرداد سال ۱۳۷۳ درگذشت. منوچهر سپهری، برادر ارشد سهراب و تنها برادر وی که همبازی دوران کودکی سهراب بود نیز در سال ۱۳۶۹ درگذشت. خواهران سهراب همایوندخت سپهری، پریدخت سپهری و پروانه سپهری میباشند.
شعر[ویرایش]
وی در ابتدا به سبک نیمایی شعر میسرود ولی بعدها رویه خودش را باز شناخت. در این شیوه جدید سهراب سپهری بر دیدگاه انسان مدارانه و آموختههایی که از فلسفه ذن فرا گرفته بود به شیوه جدیدی دست یافت که «حجم سبز» شیوه تکامل یافته سبکش محسوب میشود. وی عادت داشت که دور از جامعه آثار هنری اش را خلق کند و برای رسیدن به تنهاییهایش «قریه چنار» و کویرهای کاشان را انتخاب کرده بود.[۸]
شعر وی صمیمی، سرشار از تصویرهای بکر و تازهاست که همراه با زبانی نرم، لطیف، پاکیزه و منسجم تصویر سازی میکند.[۹] از معروفترین شعرهای وی میتوان به: نشانی، صدای پای آب و مسافر را نام برد که شعر صدای پای آب یکی از بلندترین شعرهای نو زبان فارسی است. کریم امامی که از دوستان نزدیک وی بوده در زمان حیاتش برخی از شعرهای سهراب را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست. در سال ۱۳۷۵، ترجمه انگلیسی دو مجموعه صدای پای آب و حجم سبز با ترجمه اسماعیل سلامی و عباس زاهدی توسط انتشارات زبانکده منتشر شد. بعدها نیز مترجمان دیگری شعرهای وی را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه کردند. در سال ۱۳۷۱ شعرهای منتخبی از دو کتاب حجم سبز و شرق اندوه با نام «ما هیچ، ما نگاه» توسط «کلارا خانیس» به زبان اسپانیایی ترجمه شد.[۱۰] در سال ۱۳۷۵ منتخبی از اشعار سهراب سپهری توسط هنرمند ایرانی جاوید مقدس صدقیانی به زبان ترکی استانبولی ترجمه و از سوی انتشارات YKY در کشور ترکیه منتشر شد.
نقاشی[ویرایش]
تابلو درخت سهراب سپهری
وی در نقاشی از دستاوردهای زیبایی شناختی شرق و غرب بهرهمند گشته بود که این تاثیرها در آثارش جلوه گر بودند. در آثار نقاشی اش رویکرد نوین و متفاوتی داشت به طوریکه فرمهای هندسی نخودی و خاکستری رنگش با تمامی نقاشان فیگوراتیو همزمانش متفاوت بود. او در نقاشی به شیوهای موجز، نیمه انتزاعی دست یافت که برای بیان مکاشفههای شاعرانه اش در طبیعت کویری کارگشا بود. سپهری بیشتر نمایشگاههای داخلی آثار نقاشی اش را در «گالری سیحون» برگزار میکرد و عادت نداشت که برای روز معرفی در نمایشگاه شرکت کند.[۱۱] نقاشی سپهری هرچه پیش رفته کمتر به وسیله ی کنترل مستقیم قلم مو پدید آمده و در سری آثار متاخرش بیشتر رفتاری فی البداهه توسط ابزارهای غیر سنتی نقاشی ست ؛ شهروز نظری دراین باره می نویسد : او در آخرین دوران كاری اش به تكنیكی از بافت گذاری (texture) دست یافت كه تا به امروز برای بسیاری از هنرمندان دست نیافتنی به نظر می رسد. درخت های او نتیجه پرهیزش از رنگ گذاری با قلم مو هستند. او در این آثار حوادث رنگی را تبدیل به موضوع آثارش می كند. استفاده از كاردك های بزرگ چوبی و رنگ های رقیق شده و بافت ریز و درهم شده پارچه های بوم محصول تحقیقات وسیع او بر نقاشی آن سال های غرب (آبستره) و شگردهای نقاشی سنتی مشرق زمین است. [۱۲]
امضای وی بر روی نقاشیهایش به خط نستعلیق بوده که به نظر مرتضی ممیز جلوه از روحیه فروتنانه و ایرانی اش دارد.[۱۳] از آثار او میتوان به «طبیعت بیجان» ۱۳۳۶، «شقایقها، جویبار و تنه درخت» ۱۳۳۹، «علفها و تنه درخت» ۱۳۴۱، «ترکیب بندی با نوارهای رنگی» ۱۳۴۹، «ترکیب بندی با مربعها» ۱۳۵۱ و «منظره کویری» ۱۳۵۷ اشاره کرد.[۱۴] برخی از آثار وی در نزد مجموعه داران و دوستان سپهری قرار دارد و پروانه سپهری خواهر سهراب، آثاری از وی را که در اختیار داشت به موزه کرمان اهدا نمود.[۱۵]
سپهری رکورددار قیمت نقاشی مدرن ایرانی ست. در سال ۱۳۹۳، یکی از تابلوهای درخت او در حراج تهران به قیمت یک میلیارد و هشت صدهزار تومان به فروش رسید.[۱۶]
درگذشت[ویرایش]
آرامگاه سهراب سپهری. در اسفند ۱۳۸۷، سنگ سیاهرنگی بر روی این سنگ نصبشد.
سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در همان سال برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلیبن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.
در ابتدا یک کاشی فیروزهای در محل دفن سهراب سپهری نصبشد، و سپس با حضور خانواده وی سنگ سفید رنگی جایگزین آن گردید که بر روی آن قسمتی از شعر «واحهای در لحظه» از کتاب حجم سبز با خطاطی رضا مافی حکاکی شدهبود:[۱۷]
به سراغ من اگر میآیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
این سنگ در مهر ۱۳۸۴ با بیدقتی کارگران و به علت سقوط مصالح ساختمانی بر روی آن شکست و با سنگ سفیدرنگ دیگری که سعی شدهبود با سنگ قبلی شباهت داشتهباشد تعویض شد.[۱۷][۱۸]
در ۲۹ اسفند ۱۳۸۷، سنگ بزرگتر سیاهرنگی بر روی سنگ سفید نصب گردید.[۱۹]
نکوداشت[ویرایش]
در روز ۱۵ مهر ۱۳۸۷ به مناسبت هشتادمین سالروز تولد سهراب سپهری، با اهدای ۸۰ شاخهٔ گل، مراسمی بر سر مزار وی برگزار شد. سپس این مراسم در مجموعهٔ فرهنگیاقامتی خانهٔ احسان، از اماکن تاریخی کاشان، ادامه یافت. در این مراسم چهرههای برجستهٔ فرهنگی و هنری همانند: احمد سمیعی گیلانی، شهرام ناظری، علی دهباشی و امینالله رشیدی حضور داشتند.[۲۰]
سفرهای خارج از کشور[ویرایش]
سفر به ایتالیا (وی از پاریس به ایتالیا میرود)؛
سفر به ژاپن (توکیو در مرداد ۱۳۳۹) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازدید از شهرها و مراکز هنری ژاپن نیز میشود؛
سفر به هندوستان (۱۳۴۰)؛
سفر مجدد به هندوستان (۱۳۴۲، بازدید از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمیر)؛
سفر به پاکستان (۱۳۴۲، تماشای لاهور و پیشاور)؛
سفر به افغانستان (۱۳۴۲، اقامت در کابل)؛
سفر به اروپا (۱۳۴۴، مونیخ و لندن)؛
سفر به اروپا (۱۳۴۵، فرانسه، اسپانیا، هلند، ایتالیا، اتریش)؛
سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند (۱۳۴۹ و شرکت در یک نمایشگاه گروهی و سپس سفر به نیویورک)؛
سفر به پاریس و اقامت در «کوی بینالمللی هنرها» (۱۳۵۲)؛
سفر به یونان و مصر (۱۳۵۳)؛
سفر به بریتانیا برای درمان بیماری اش سرطان خون (دی ۱۳۵۸).
نمایشگاههای نقاشی[ویرایش]
از جمله نمایشگاههای نقاشی که سهراب سپهری در آنها حضور داشت، یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:[۲۱]
اولین دوسالانهٔ تهران (فروردین ۱۳۳۷)؛
دوسالانهٔ ونیز (خرداد ۱۳۳۷)؛
دو سالانهٔ دوم تهران (فروردین ۱۳۳۹، برندهٔ جایزهٔ اول هنرهای زیبا)؛
نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران (اردیبهشت ۱۳۴۰)؛
نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران (خرداد ۱۳۴۱، دی ۱۳۴۱)؛
نمایشگاه گروهی در نگارخانه گیل گمش (تهران، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه انفرادی در استودیو فیلم گلستان (تهران، تیر ۱۳۴۲)؛
دوسالانهٔ سان پاولو (برزیل، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه گروهی هنرهای معاصر ایران (موزه بندر لوهار، فرانسه، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه گروهی در نگارخانه نیالا (تهران، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه صبا (تهران، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه گروهی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون (تهران، بهمن ۱۳۴۶)؛
نمایشگاه گروهی در نگارخانه مس تهران (۱۳۴۷)؛
نمایشگاه جشنوارهٔ روایان (فرانسه، ۱۳۴۷)؛
نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ موسسه گوته (تهران، خرداد ۱۳۴۷)؛
نمایشگاه دانشگاه شیراز (شهریور ۱۳۴۷)؛
جشنوارهٔ بینالمللی نقاشی در فرانسه (اخذ امتیاز مخصوص، ۱۳۴۸)؛
نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا (۱۳۴۹)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بنسن نیویورک (۱۳۵۰)؛
نمایشگاهانفرادی در نگارخانه لیتو (تهران، ۱۳۵۰)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیروس (پاریس، ۱۳۵۱)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۱)؛
اولین نمایشگاه هنری بینالمللی تهران (دی ۱۳۵۳)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۴)؛
نمایشگاه هنر معاصر ایران در «بازار هنر» (بال، سوییس، خرداد ۱۳۵۵)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۷).
نگارخانه[ویرایش]
جستارهای وابسته[ویرایش]
شعر نو
نقاشی
صدای پای آب
فریدون مشیری
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
برای دیگر کاربردها، مشیری را ببینید.فریدون مشیری
فریدون مشیری
زمینهٔ کاری شعر فارسی
زادروز ۳۰ شهریور ۱۳۰۵
تهران
پدر و مادر ابراهیم مشیری افشار
مرگ ۳ آبان ۱۳۷۹ (۷۴ سال)
تهران
ملیت ایران
محل زندگی تهران، مشهد
جایگاه خاکسپاری قطعه هنرمندان بهشت زهرا
پیشه شاعر، روزنامهنگار
همسر(ها) اقبال اخوان (۱۳۷۹-۱۳۳۳)
فرزندان بهار، بابک
وبگاه رسمی وبگاه فریدون مشیری
فریدون مُشیری (۱۳۰۵ - ۱۳۷۹) شاعر معاصر ایرانی.
محتویات
۱ زندگی
۱.۱ تحصیل
۱.۲ سرودن شعر
۱.۳ موسیقی
۱.۴ ازدواج
۲ مرگ
۳ دربارهٔ مشیری
۴ نمونه اشعار
۵ دفترهای شعر
۶ قطعات موسیقی
۷ منابع
۸ پیوند به بیرون
زندگی[ویرایش]
فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود، و پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در همدان متولد شد، و در روزهای جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت. به گفتهٔ خودش: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگیهایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی... از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی... در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»
تحصیل[ویرایش]
مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل گردید. روزها به کار می پرداخت و شبها به تحصیل ادامه می داد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامهها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامهٔ تحصیلش مشکلاتی ایجاد میکرد. سرانجام تحصیل را رها کرد اما کار در مطبوعات را ادامه داد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات به تمام زمینههای ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر میپرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه را برعهده داشت. در همان سالها با مجلهٔ سخن به سردبیری دکتر پرویز ناتل خانلری همکاری داشت. وی در سال ۱۳۵۰ به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال ۱۳۵۷ از خدمت دولتی بازنشسته شد.
سالشمار فریدون مشیری ۱۳۰۵ • تولد فریدون مشیری سی ام شهریور در تهران، خیابان عین الدوله (خیابان ایران)
۱۳۱۱ • شروع تحصیل در دبستان ادیب، پشت مسجد سپه سالار
۱۳۱۳ • حرکت به مشهد و سکونت در آنجا و تحصیل در دبستان همت
۱۳۱۹ • ادامه تحصیل در دبیرستان شاهرضا در مشهد
۱۳۲۰ • بازگشت به تهران و ادامه تحصیل در دبیرستان ادیب و دارالفنون
۱۳۲۳ • چاپ شعر «فردای ما» در روزنامه ایران ما
۱۳۴۸ • شروع به تحصیل در دانشگاه تهران در رشته حقوق قضایی
۱۳۲۴ • درگذشت مادر در ۲۸ خرداد در ۳۹ سالگی • ادامه تحصیل در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف و تلفن (بعدها دانشکده مخابرات)
۱۳۲۷ • انتقال به اداره تلگراف تجریش با سمت تلگرافچی مورس
۱۳۲۸ • خبرنگار روزنامه «شاهد» جبهه ملی درمجلس شورای ملی و آغاز فعالیتهای مطبوعاتی
۱۳۳۳ • ازدواج با اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشگاه تهران ـ آغاز همکاری با مجله روشنفکر به مدت۱۸ سال
۱۳۳۴ • انتشار کتاب «تشنه طوفان» در نوروز • تولد دخترش بهار در آبان ماه
۱۳۳۵ • انتشار کتاب «گناه دریا»
۱۳۳۶ • انتشار چاپ دوم تشنه طوفان با افزودههایی به نام «نایافته»
۱۳۳۸ • تولد پسرش بابک در اسفند ماه
۱۳۳۹ • اول اردیبهشت انتشار شعر کوچه
۱۳۴۰ • انتشار کتاب «ابر» • همکاری دائمی با مجله سخن به مدیریت شادروان دکتر خانلری
۱۳۴۱ • عضویت در شورای نویسندگان رادیو ایران
۱۳۴۴ • دریافت دیپلم ششم ادبی و راه یافتن به دانشگاه تهران
۱۳۴۵ • انتشار کتاب «یکسو نگریستن» ماجراهای شیخ ابوسعید ابوالخیر
۱۳۴۶ • انتشار چاپ دوم کتاب «ابر» با افزودههایی به نام «ابر و کوچه»
۱۳۴۷ • انتشار کتاب «بهار را باورکن» • شعر خوانی در شهر کرمان
۱۳۴۸ • انتشار کتاب «پرواز با خورشید»
۱۳۴۹ • انتشار کتاب «برگزیده اشعار» در قطع جیبی
۱۳۵۰ • همکاری با شورای موسیقی رادیو ایران • سخنرانی در رضاییه شیراز و مدرسه عالی دماوند • مدیرکل روابط عمومی شرکت مخابرات
۱۳۵۲ • مسافرت به اروپا، بازدید از شهرهای هامبورگ، پاریس
۱۳۵۳ • شرکت در سمینار شاهنامه فردوسی
۱۳۵۴ • مسافرت به لندن برای بازدید از نمایشگاه هنر اسلامی • مشاور مطبوعاتی مدیر عامل شرکت مخابرات ایران
۱۳۵۶ • انتشار کتاب «از خاموشی» • مسافرت به هندوستان، سخنرانی درکشمیر برای استادان زبان فارسی در سراسر هند
۱۳۵۷ • دریافت حکم بازنشستگی پس از ۳۳ سال خدمت اداری در فروردین ماه • استخدام در شرکت عمران و نوسازی تهران تا بهمن ماه
۱۳۶۰ • درگذشت پدر
۱۳۶۴ • انتشار کتاب «گزینه اشعار» (ریشه در خاک)
۱۳۶۵ • انتشار کتاب «مروارید مهر»
۱۳۶۷ • انتشار کتاب «آه، باران»
۱۳۷۱ • انتشار کتاب «از دیار آشتی»
۱۳۷۲ • انتشار کتاب «با پنج سخن سرا»
۱۳۷۵ • انتشار کتاب «لحظهها واحساس» شب شعر در آلمان در شهریور ماه
۱۳۷۷ • انتشار مجموعه «یک آسمان پرنده» در امریکا و سخنرانی و شعرخوانی در ۲۳ شهر و ایالت • انتشار مجموعه «دلاویزترین» • انتشار نوار شب شعر در آلمان و سخنرانی در فرانکفورت، برلین، دوسلدرف • انتشار مجموعه «زیبای جاودانه» با مقدمه عبدالحسین زرین کوب • انتشار کتاب «آواز آن پرنده غمگین»
۱۳۷۸ • انتشار چاپ هفدهم مجموعه پرواز با خورشید • برگزاری مراسم بزرگ و بی سابقه برای گرامیداشت فریدون مشیری به وسیله جوانان فرهنگ دوست در پارک نیاوران در شهریور ماه و اهدای کتاب «جشن نامه» به فریدون مشیری • انتشار کتاب جشن نامه فریدون مشیری با عنوان «به نرمی باران»، • سخنرانی در بزرگداشت بزرگان موسیقی در جزیره کیش • انتشار کتاب «شکفتنها و رستنها» مجموعه اشعار شعرای معاصر ایران،
۱۳۷۹ • انتشار کتاب «تا صبح تابناک اهورایی»، بهار ۱۳۷۹ • سخنرانی در دانشگاه شیراز در خرداد ماه • شرکت در مراسم روز پزشک در همدان در شهریور ماه • درگذشت در بامداد سوم آبان
سرودن شعر[ویرایش]
مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید. خود او دربارهٔ این مجموعه میگوید: «چهارپارههایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا، آن زمان چندین نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک شعر میگفتند و همه شاعران نامدار شدند، زیرا به شعر گذشته بیاعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی و حافظ و فردوسی را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث میکردیم و بر آن تکیه میکردیم.»
موسیقی[ویرایش]
مشیری توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و در پی همین دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضویت شورای موسیقی و شعر رادیو را پذیرفت، و در کنار هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی و عماد خراسانی سهمی بسزا در پیوند دادن شعر با موسیقی، و غنی ساختن برنامه گلهای تازه در رادیو ایران در آن سالها داشت. علاقه به موسیقی در مشیری به گونهای بوده است که هر بار سازی نواخته می شده مایه آن را میگفته، مایهشناسیاش را میدانسته، بلکه میگفته از چه ردیفی است و چه گوشهای، و بارها شنیده شده که تشخیص او در مورد برجستهترین قطعات موسیقی ایران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصی ویژهای بوده است.
فریدون مشیری در سال ۱۳۷۷ به آلمان و آمریکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، لیمبورگ و فرانکفورت و همچنین در ۲۴ ایالت آمریکا از جمله در دانشگاههای برکلی و نیوجرسی به طور بی سابقه ای مورد توجه دوستداران ادبیات ایران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعر خوانی در چندین شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتبرگ شرکت کرد.
معروفترین اثر وی شعر «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانه ترین شعرهای نو زبان فارسی است.
با توجه به علاقه ای که وی به عرفان و تصوف ایرانی داشت، مجموعه ای از ۱۰۰ ماجرا منسوب به شیخ ابو سعید ابوالخیر را باعنوان «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» و با مقدمه ای به قلم دکتر جواد نوربخش در اوایل دهه ۱۳۴۰ منتشر نمود. [۱]
ازدواج[ویرایش]
او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نامهای بابک و بهار از او به یادگار ماندهاست.
مرگ[ویرایش]
مشیری سالها از بیماری رنج میبرد و در بامداد روز جمعه ۳ آبان ماه ۱۳۷۹ خورشیدی در سن ۷۴ سالگی در تهران درگذشت. مزار ایشان در بهشت زهرا، قطعه ی ۸۸ (قطعه ی هنرمندان) ، ردیف ۱۶۴ ، شماره ی ۹ می باشد.
دربارهٔ مشیری[ویرایش]
عبدالحسین زرینکوب در بارهٔ شعر مشیری مینویسد:[۲] «در طی سالها شاعری، فریدون از میان هزاران فراز و نشیب روز، از میان هزاران شور و هیجان و رنج و درد هرروزینه آنچه را به روز تعلق دارد، به دست روزگاران میسپارد و به قلمرو افسانههای قرون روانه میکند. چهل سالی – بیش و کم – هست که او با همین زبان بیپیرایهٔ خویش، واژه واژه با همزبانان خویش همدلی دارد... زبانی خوشآهنگ، گرم و دلنواز. خالی از پیچ و خمهای بیان ادیبانهٔ شاعران دانشگاهپرورد و در همان حال خالی از تأثیر ترجمههای شتابآمیز شعرهای آزمایشی نوراهان غرب.»
نمونه اشعار[ویرایش]گفته بودی که چرا محو تماشای منی آنچنان مات، که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه برهمزدنی
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
...
دفترهای شعر[ویرایش]
۱۳۳۴ تشنه طوفان
۱۳۳۵ گناه دریا
۱۳۳۷ نایافته
۱۳۴
۱۳۴۵ ابر و کوچه
۱۳۴۷ بهار را باور کن
۱۳۴۷ پرواز با خورشید
۱۳۵۶ از خاموشی
۱۳۴۹ برگزیده شعرها
۱۳۶۴ گزینه اشعار
۱۳۶۵ مروارید مهر
۱۳۶۷ آه باران
۱۳۶۹ سه دفتر
۱۳۷۱ از دیار آشتی
۱۳۷۲ با پنج سخنسرا
۱۳۷۴ لحظهها و احساس مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به فریدون مشیری در ویکیگفتاورد موجود است.
۱۳۷۸ آواز آن پرنده غمگین
۱۳۷۹ تا صبح تابناک اهورایی
۱۳۸۴ نوایی هماهنگ باران
۱۳۸۴ از دریچه ماه
قطعات موسیقی[ویرایش]
قطعات موسیقی که بر روی اشعار فریدون مشیری ساخته شده است.
سرود بهار (بوی باران)-فرهاد فخرالدینی/ فریدون فرهی - (گروه کر)
بهارم دخترم-فرهاد فخرالدینی / مرضیه
آخرین جرعة این جام-فرهاد فخرالدینی / مرضیه / علیرضا قربانی
اشتیاق-فرهاد فخرالدینی / سیما بینا / علیرضا قربانی
نیایش-فرهاد فخرالدینی / محمد رضا شجریان
می ناب-روح اله خالقی / کاوه دیلمی
دل تنگ-فواد حجازی / محمد اصفهانی
آلبوم لبریز-بابک مشیری
کهکشان عشق-محمد سریر/ محمد نوری
آخرین جرعة این جام- نصرالله معین
خوش بحال غنچههای نیمه باز-داریوش/فرید شبخیز / بیژن خاوری
کوچه(بی تو مهتاب)-خواننده و آهنگساز : حسین دهقان - نوازندگان : حسین دهقان و امیر حسین محمودی / سبک : پاپ
فریاد /محمد رضا شجریان /
منابع[ویرایش]
↑ یکسو نگریستن و یکسان نگریستن، شرکت سیروید با مسئولیت محدود (دهه ۱۳۴۰) و انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۶۷، ۱۳۷۹، ۱۳۸۱، شابک: ۳-۷۷-۵۶۲۶-۹۶۴، ثبت کتابخانه ملی: ۶۰۹-۶۸م
↑ به نرمی باران، ص ۱۱۱
بهنرمی باران، جشننامهٔ فریدون مشیری، به کوشش علی دهباشی، تهران ۱۳۷۸
کریمی، یوسف، زندگینامهٔ مشهورترین شاعران ایران، تهران: ۱۳۸۵، ص۱۱۳.
پیوند به بیرون[ویرایش]
وبگاه فریدون مشیرین • ب • و
شاعران معاصر و سرایندگان شعر نیمایی، سپید، حجم، موج نو، و ناب
منوچهر آتشی • آریا آریاپور • م. آزاد • قاسم آهنینجان • احمدرضا احمدی • مهدی اخوان ثالث • بهرام اردبیلی • پرویز اسلامپور • محمدرضا اصلانی • بیژن الهی • قیصر امینپور • منصور اوجی • هوشنگ ایرانی • علی باباچاهی • رضا براهنی • بیژن جلالی • هوشنگ چالنگی • احمدرضا چهکنی • نصرت رحمانی • اسماعیل خویی • یدالله رویایی • محمدعلی سپانلو • سهراب سپهری • فرامرز سلیمانی • احمد شاملو • اسماعیل شاهرودی • شهرام شاهرختاش • محمود شجاعی • محمدرضا شفیعی کدکنی • محمد شمس لنگرودی • منوچهر شیبانی • طاهره صفارزاده • گلرخسار صفیاوا • هوشنگ صهبا • محمدرضا عبدالملکیان • حمید عرفان • هرمز علیپور • فروغ فرخزاد • محمدرضا فشاهی • محمد مختاری • ضیاء موحد • م. مؤید • فیروز ناجی • هوتن نجات • نیما یوشیج
ن • ب • و
ادبیات فارسی
ادبیات فارسی باستان
کتیبههای فارسی باستان • سنگنبشته بیستون • سنگنبشته گنجنامه • نقش رستم • سنگنبشته خشایارشا در ترکیه
ادبیات پارسی میانه
دینی ترجمه و تفسیر اوستا زند • پازند • یسنها • ویسپرد • وندیداد • هیربدستان و نیرنگستان • یشتها • گاهان
دانشنامههای دینی دینکرد • بندهشن هندی • بندهشن بزرگ • گزیدههای زادسْپَرَم • نامههای منوچهر • دادِستان دینیگ • روایتهای پهلوی • نامه تنسر
فلسفی و کلامی شکند گمانیک ویچار • پس دانشن کامگ • گُجَستَک اَبالیش • زبور پهلوی
الهام و پیشگویی ارداویرافنامه • زند وهمن یسن • جاماسبنامه • یادگار جاماسبی • منظومه بهرام ورجاوند
قوانین دینی شایست نشایست • روایت امید اشوهشتان • روایات آذرفرنبغ فرخزادان • روایات فرنبغ سروش • پرسشنیها • مادگان هزار دادستان
اندرزنامههای پهلوی مینوی خرد • دانای مینوی خرد • یادگار بزرگمهر • اندرزنامه آذرپاد مهراسپندان • اندرز اوشنَر دانا • اندرز دانایان به مزدیسنان • اندرز خسرو قبادان • اندرز پوریوتکیشان • اندرز دستوران به بهدینان • اندرز بهزاد فرخپیروز • پنج خیم روحانیان • داروی خرسندی • خویشکاری ریدگان • اندرز کنم به شما کودکان • سودگر نسک
آثار مانوی انجیل زنده • شاپورگان • گنجینه زندگان • رازان • غولها • نامهها • زبور مانی
غیردینی نثر کتابی کارنامه اردشیر بابکان • یادگار زریران • خسرو و ریدگ • گزارش شطرنج • شهرستانهای ایرانشهر • شگفتی و برجستگی سیستان • ماتیکان یوشت فریان • ماه فروردین روز خرداد • سورسخن • فرهنگ پهلوی • فرهنگ اویم ایوک • آیین نامهنویسی • خوداینامگ • کتاب کاروند
متفرقه سنگنوشتههای دولتی در دوران ساسانی • کعبه زرتشت • سفالنوشتهها • پوستنوشتهها • فلزنوشتهها • مهرها • سکهنوشتهها
شعر درخت آسوری • خیم و خرد فرخمرد • خرد
ادبیات فارسی کلاسیک
شعر سدهٔ یکم دارایدخت
سدهٔ دوم ابوالعباس مروزی
سدهٔ سوم حنظله بادغیسی • راتبه نیشابوری • رودکی • ابن رومی • ابوحفص سغدی • شهید بلخی • محمد پسر مخلد سگزی • محمد پسر وصیف سجزی • مسعودی مروزی • فیروز مشرقی • بسام کرد • ابوسلیک گرگانی
سدهٔ چهارم آغاجی بخارایی • ابوسعید ابوالخیر • ابوالفتح بستی • ابوالفرج سگزی • ابوطاهر خسروانی • رونقی بخارایی • سپهری بخارایی • بدیع بلخی • بشار مرغزی • ابوالمؤید بلخی • بندار رازی • بهرامی سرخسی • بوالمثل بخارایی • ابواسحاق جویباری • خبازی نیشابوری • خجسته سرخسی • خسروی سرخسی • دقیقی • رابعه بلخی • ابوالعباس ربنجنی • ابوشکور بلخی • رودکی • ابوحفص سغدی • شاکر جلاب • شهید بلخی • عماره مروزی • عنصری بلخی • فردوسی • محمد عبده کاتب • حکاک مرغزی • مسعودی مروزی • ابوطیب مصعبی • معروفی بلخی • ابوزراعه معمری • معنوی بخارائی • منتصر سامانی • منجیک ترمذی • منطقی رازی • نصر بن منصور • ابوشعیب هروی • طاهر چغانی • کسایی مروزی • عبدالله روزبه النکتی
سدهٔ پنجم ابوسعید ابوالخیر • فخرالدین اسعد گرگانی • خواجه عبدالله انصاری • باباطاهر • خیام • دانشی طوسی • مسعود سعد سلمان • سنایی • اسدی طوسی • عسجدی • عنصری بلخی • عیوقی • کافرک غزنوی • غضائری رازی • ابوالفرج رونی • فرخی سیستانی • قطران تبریزی • لبیبی • منوچهری دامغانی • ناصرخسرو • ازرقی هروی • عبدالله روزبه النکتی • ایرانشاه بن ابیالخیر
سدهٔ ششم اثیر اخسیکتی • ادیب صابر • محمد معزی • انوری • عمعق بخاری • خاقانی • خیام • ابوالفرج رونی • سراج قمری • مسعود سعد سلمان • سموری سجزی • سنایی • سوزنی سمرقندی • جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی • قاضی هجیم آملی • عبدالواسع جبلی • علی بن احمد سیفی • ظهیرالدین فاریابی • اشرف غزنوی • فلکی شروانی • قوامی رازی • مهستی گنجهای • مولانا شاهین شیرازی • عطار نیشابوری • رشیدالدین وطواط • نظامی گنجوی • بهاءالدین ولد • عبدالقادر گیلانی • علی بنحامد کوفی • عثمان مروندی • ابوالعلاء گنجهای • ایرانشاه بن ابیالخیر
سدهٔ هفتم بدر جاجرمی • کمالالدین اسماعیل • افضلالدین کاشانی • امیرخسرو دهلوی • اوحدالدین کرمانی • مولوی • همام تبریزی • پوربهای جامی • بهرام پژدو • زرتشت بهرام پژدو • سراج قمری • سراجالدین سگزی • سعدی • شمس قیس رازی • شیخ محمود شبستری • فخرالدین عراقی • سیف فرغانی • ابن یمین • عمید لویکی • اوحدی مراغهای • مجد همگر • مولانا ناصری • عطار نیشابوری • بوعلی قلندر • کیکاووس رازی • نظامی گنجوی • سلطان ولد • علی بنحامد کوفی • عثمان مروندی • ملکتاجالدین دهلوی • شهابالدین بدایونی • امیرحسن دهلوی • خواجه عبیدالدین
سدهٔ هشتم شاهین شیرازی • ابواسحاق اطعمه • فضلالله استرآبادی • امیرخسرو دهلوی • قاسم انوار • مغربی تبریزی • همام تبریزی • حافظ • حیدر شیرازی • برندق خجندی • کمال خجندی • رستم خوریانی • شرفالدین رامی • عبید زاکانی • سلمان ساوجی • امیر شاهی • شیخ محمود شبستری • سیف فرغانی • ابن یمین • بدر چاچی • ابوعلی قلندر • خواجوی کرمانی • عماد فقیه کرمانی • اوحدی مراغهای • عمادالدین نسیمی • نعمتالله ولی • امیرحسن دهلوی • جهانملک خاتون • حمدالله مستوفی • جام جونه • حماد جمالی • زینالدین واصفی هراتی • لطفالله نیشابوری • میر سید علی همدانی
سدهٔ نهم آذری طوسی • محمد محمد آملی • ابن حسام • ابواسحاق اطعمه • قاسم انوار • عصمت بخاری • فخرالدین بخاری • کمالالدین بنایی • مغربی تبریزی • جامی • هلالی جغتائی • برندق خجندی • هاتفی خرجردی • رستم خوریانی • رضای سبزواری • بساطی سمرقندی • سکندر لودی • امیر شاهی • اهلی شیرازی • بابا فغانی شیرازی • عطار تونی • علیشیر نوایی • محمد کاتبی • مسیحی فوشنجی • مکتبی شیرازی • محمد فضولی • نظامالدین محمود قاری • مهری هروی • کاتبی ترشیزی • نعمتالله ولی • حسنشاه هروی • اسیری لاهیجی • قبولی هروی • آصفی هروی هراتی • زینالدین واصفی هراتی • عبدالرحمن مشفقی بخارایی • مهری هراتی • لطفالله نیشابوری • اهلی ترشیزی • شهیدی قمی
سدهٔ دهم شفائی اصفهانی • وحشی بافقی • کمالالدین بنایی • ظهوری ترشیزی • هلالی جغتائی • هاتفی خرجردی • فیضی دکنی • جمالی دهلوی • عرفی شیرازی • علیشیر نوایی • محتشم کاشانی • مولانا همتی انگورانی • اهلی شیرازی • مکتبی شیرازی • میر رضی آرتیمانی • نظیری نیشابوری • محمد فضولی • سحابی استرآبادی • شانی تکلو • بابا فغانی شیرازی • آصفی هروی هراتی • حیدر کلوچهپز هراتی • سقای بخارایی • مطربی سمرقندی • دوستی بدخشی • سیدای نسفی • فطرت زردوز سمرقندی • ظهوری دکنی • لسانی شیرازی • شرفجهان قزوینی • لحافدوز همدانی • فهمی استرآبادی • اهلی ترشیزی • شهیدی قمی
سدهٔ یازدهم میر رضی آرتیمانی • طالب آملی • شفائی اصفهانی • شوکت بخاری • ظهوری ترشیزی • سلیم تهرانی • فیضی دکنی • قاسم دیوانه مشهدی • ابوالفتح سگزی • احولی سیستانی • اسیر شهرستانی • محمدسعید اشرف مازندرانی • سلطان باهو • ملاشاه بدخشی • جهانآرا بیگم • حمزه غافل سیستانی • زلالی خوانساری • زیبالنسا • عبدالقادر بیدل • سرمد کاشانی • کلیم کاشانی • ندیم کشمیری • شاپور تهرانی • صائب تبریزی • صوفی مازندرانی • صیدی طهرانی • باذل مشهدی • قدسی مشهدی • نظیری نیشابوری • مولانا همتی انگورانی • محسن فیض کاشانی • سحابی استرآبادی • فیاض لاهیجی • شانی تکلو • منیر لاهوری • مجذوب تبریزی • طرزی افشار • کرام بخارایی • سیدای نسفی • حسین شهرت شیرازی • عاقل خان رازی خوافی • مطربی سمرقندی • نخلی بخارایی • ناظم هراتی • سرافراز سمرقندی • قانع نسفی • فصیحی هروی • نجیب کاشانی • رجبعلی واحد تبریزی
سدهٔ دوازدهم محمدسعید اشرف مازندرانی • هاتف اصفهانی • آزاد بلگرامی • آذر بیگدلی • عبدالرزاق دنبلی • عبدالقادر بیدل • فقیر دهلوی • وصال شیرازی • فتحعلیخان صبای کاشانی • حزین لاهیجی • باذل مشهدی • ندیم تتوی • ندیم لکهنوئی • قصاب کاشانی • صباحی بیدگلی • مشتاق اصفهانی • طبیب اصفهانی • غنیمت پنجابی • حشمت بدخشانی • کرام بخارایی • سپندی سمرقندی • طغرل احراری • حسین شهرت شیرازی • عاقل خان رازی خوافی • املای بخارایی • غیاثی بدخشی • نقیبخان طغرل احراری • شمسالدین شاهین • واله داغستانی • ظفرخان جوهری • صادق منشی بخارایی • مخلص کاشانی • محسن تأثیر تبریزی • نجیب کاشانی • واله اصفهانی • محیط قمی
سدهٔ سیزدهم صفای اصفهانی • نشاط اصفهانی • فروغی بسطامی • یغمای جندقی • فایز دشتی • غالب دهلوی • فقیر شیرازی • قاآنی شیرازی • وصال شیرازی • وقار شیرازی • محمودخان صبا • طاهره قرةالعین • فتحعلیخان صبای کاشانی • نادره • بیدل کرمانشاهی • عبرت نایینی • عبدالرزاق دنبلی • نقیبخان طغرل احراری • شمسالدین شاهین • ظفرخان جوهری • تاشخواجه اسیری • صادق منشی بخارایی • سلطان خواجه اداء سمرقندی • جیحون یزدی • واله اصفهانی • محیط قمی • مفتون بردخونی
نثر
معاصر
شاعران ایران نوقدمایی عارف قزوینی • محمدتقی بهار • سیمین بهبهانی • هوشنگ ابتهاج • پروین اعتصامی • حسین منزوی • ایرج میرزا • سیاوش کسرایی • محمدحسین شهریار • نادر نادرپور • میرزاده عشقی • محمد فرخی یزدی • محمدرضا عبدالملکیان • فریدون مشیری • پرویز ناتل خانلری • فریدون توللی • گلچین گیلانی • عبرت نایینی • کریم امیری فیروزکوهی • مظاهر مصفا • ژولیده نیشابوری • عبدالحسین جلالیان • محمدعلی ریاضی یزدی • عماد خراسانی
نیمایی مهدی اخوان ثالث • منوچهر آتشی • فروغ فرخزاد • نصرت رحمانی • سهراب سپهری • محمدرضا شفیعی کدکنی • منوچهر شیبانی • اسماعیل شاهرودی • م. آزاد • اسماعیل خویی • محمد زهری • محمد مختاری • طاهره صفارزاده • نیما یوشیج • ضیاء موحد • سعید سلطانپور • سیروس مشفقی • منصور اوجی
سپید بیژن جلالی • تندرکیا • هوشنگ ایرانی • احمد شاملو • نازنین نظام شهیدی • ایرج صفشکن • قاسم آهنینجان
موج نو احمدرضا احمدی • محمدرضا اصلانی • بیژن الهی • هوشنگ ایرانی • بهرام اردبیلی • محمدعلی سپانلو • هوتن نجات • م. مؤید • حمید عرفان • حسین رسائل • شاهرخ صفایی • شهرام شاهرختاش • فریدون معزیمقدم • م. نوفل • محمدرضا فشاهی • عظیم خلیلی • مجید نفیسی • تیرداد نصری • جواد مجابی • فیروز ناجی
حجم یدالله رؤیایی • محمدحسین مدل • سهراب مازندرانی • هوشنگ چالنگی • شاپور بنیاد • آرش جودکی • بیژن الهی • محمود شجاعی • بهرام اردبیلی • پرویز اسلامپور • احمدرضا چهکنی • محمدرضا اصلانی • هوشنگ صهبا • علی قلیچخانی • رضا زاهد • عزت قاسمی • هوشنگ آزادیور • علی مؤمنی • قاسم مؤمنی • احمد سینا • محمود مؤمنی • حسین شرنگ • خشایار فهیمی • منصور خورشیدی • راحا محمدسینا • سیروس آتابای
ناب هوشنگ چالنگی • آریا آریاپور • سیدعلی صالحی • فیروزه میزانی • سیروس رادمنش • یارمحمد اسدپور • فرامرز سلیمانی • همایونتاج طباطبایی • مینا دستغیب • آذر مطلقفرد • مهین خدیوی
موج سوم هرمز علیپور • قیصر امینپور • محمدحسین مدل • هوشنگ رئوف • تقی خاوری • محمدعلی فرشته حکمت • فیروزه میزانی • کامیار شاپور • کاوه بهمن
دههٔ هفتاد رضا براهنی • علی باباچاهی • علیرضا پنجهای • شاپور بنیاد • مسعود احمدی • سیدعلی صالحی • بهزاد خواجات • فرشته ساری • شهرام شیدایی • نصرتالله مسعودی • نسرین جافری • بیژن کلکی • منیره پرورش • آذر کیانی • شیوا ارسطویی • ندا ابکاری • غلامحسین نصیریپور • مفتون امینی • اورنگ خضرایی • مهرداد فلاح • علیرضا کرمی • بهزاد زرینپور • مسعود جوزی • علی عبدالرضایی • شهرام رفیعزاده • رزا جمالی • گراناز موسوی • ابوالفضل پاشازاده (پاشا)
پسانوگرا لی باباچاهی • رضا براهنی
دههٔ هشتاد شمس لنگرودی • بیژن نجدی • رسول یونان • حافظ موسوی • مهرنوش قربانعلی • هیوا مسیح • عباس صفاری • گروس عبدالملکیان • سارا محمدی اردهالی
افغانستان نادیا انجمن • واصف باختری • رازق فانی • خلیلالله خلیلی • یوسف کهزاد • مسعود نوابی • عبدالعلی مستغنی • محمدکاظم کاظمی • فضلالله قدسی • ابوطالب مظفری • سعادت ملوکتاش • فدایی هروی • مخفی بدخشی • عبدالکریم تمنا • صوفی عشقری • نادیه فضل • محجوبه هروی
تاجیکستان صدرالدین عینی • فرزانه خجندی • اسکندر ختلانی • ابوالقاسم لاهوتی • گلرخسار صفیاوا • لایق شیرعلی • پیرو سلیمانی • میرزا تورسونزاده • میرزا عبدالواحد مُنظِم • صدرِ ضیا • ساتِم اُلُغزاده • بازار صابر • محمدجان شکوری بخارایی • جلال اکرامی • عبید رجب • محمدعلی عجمی • صفیه گلرخسار • مردخای بهایف • زلفیه عطایی • مؤمن قناعت • عسکر حکیم • عنایت حاجییوا • عبدوملک بهاری • مجیب مهرداد • گلنظر کلدی • تیمور ذوالفقارف • عاشور صفر • دارا نجات • احمدجان رحمتزاد • جوره هاشمی
ازبکستان اسد گلزاده • شهزاده نظرووا
پاکستان اقبال لاهوری • حفیظ جالندهری
ارمنستان ادوارد حقوردیان
رماننویسان علیمحمد افغانی • غزاله علیزاده • بزرگ علوی • رضا امیرخانی • مهشید امیرشاهی • رضا براهنی • سیمین دانشور • محمود دولتآبادی • علیاشرف درویشیان • منصور یاقوتی • لاری کرمانشاهی • فرهاد حیدری گوران • حامد اسماعیلیون • رضا قاسمی • هوشنگ گلشیری • ابوتراب خسروی • احمد محمود • شهریار مندنیپور • عباس معروفی • ایرج پزشکزاد • عبدوملک بهاری • تیمور ذوالفقارف
داستانکوتاهنویسان جلال آلاحمد • یوسف علیخانی • کورش اسدی • شمیم بهار • صادق چوبک • سیمین دانشور • نادر ابراهیمی • علیمراد فدایینیا • ابراهیم گلستان • هوشنگ گلشیری • صادق هدایت • بهرام حیدری • محمدعلی جمالزاده • ابوتراب خسروی • مصطفی مستور • جعفر مدرس صادقی • هوشنگ مرادی کرمانی • علیاشرف درویشیان • منصور یاقوتی • لاری کرمانشاهی • فرهاد حیدری گوران • حامد اسماعیلیون • بیژن نجدی • شهرنوش پارسیپور • غلامحسین ساعدی • بهرام صادقی • گلی ترقی • کاظم تینا تهرانی
نمایشنامهنویسان رضا عبدو • میرزا فتحعلی آخوندزاده • بهرام بیضایی • بیژن مفید • غلامحسین ساعدی • هنگامه مفید • عباس نعلبندیان • اکبر رادی • پری صابری • محمود استادمحمد • میرزاده عشقی • محسن یلفانی • حمید امجد • محمد چرمشیر • محمد یعقوبی • علیرضا نادری • نغمه ثمینی • محمد عثماناف • خسرو حکیم رابط • رضا صابری • رضا قاسمی • حسین پاکدل • حسین پناهی • محمد رحمانیان
فیلمنامهنویسان سعید عقیقی • محمدرضا اصلانی • رخشان بنیاعتماد • بهرام بیضایی • اصغر فرهادی • حسين شهابي • ابراهیم گلستان • علی حاتمی • ابراهیم حاتمیکیا • داریوش مهرجویی
سایر علیاکبر دهخدا
دادههای کتابخانهای WorldCat • VIAF: 163072002 • LCCN: n89614901 • GND: 121993477
ردهها: اهالی تهران
درگذشتگان ۱۳۷۹
درگذشتگان ۲۰۰۰ (میلادی)
روزنامهنگاران ادبی اهل ایران
زادگان ۱۳۰۵
زادگان ۱۹۲۶ (میلادی)
شاعران سده ۲۰ (میلادی)
شاعران فارسیزبان
شاعران معاصر ا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
«نیما» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای دیگر استفادهها، نیما (ابهامزدایی) را ببینید.نیما یوشیج
نیما یوشیج
نام اصلی علی اسفندیاری
زمینهٔ کاری شاعر، نویسنده، منتقد و نظریهپرداز ادبی
زادروز ۲۱ آبان ۱۲۷۶
یوش، بخش بلده، شهرستان نور، مازندران
پدر و مادر ابراهیمخان اعظامالسلطنه
مرگ ۱۳ دی ۱۳۳۸
شمیران، تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی یوش، تهران، آستارا
علت مرگ بیماری
جایگاه خاکسپاری امامزاده عبدالله تهران
سپس در حیاط خانهاش در یوش
در زمان حکومت رضا شاه
رویدادهای مهم جنگ جهانی دوم، جنبش مشروطه
لقب پدر شعر نو
بنیانگذار شعر نیمایی
پیشه معلم
کتابها افسانه، آب در خوابگه مورچگان، حرفهای همسایه ، شعر چیست؟، روجا و...
تخلص نیما
همسر(ها) عالیه جهانگیر
فرزندان شراگیم
مدرک تحصیلی دانشآموختهٔ مدرسهٔ عالی سَن لوئی
دلیل سرشناسی نوآوری در قالب شعر فارسی
اثرگذاشته بر شاعران پس از خود
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۴ در دهکدهٔ یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران - درگذشتهٔ ۱۳ دی ۱۳۳۸[۱] در شمیران، تهران) شاعر معاصر ایرانی و ملقب به پدر شعر نوی فارسی[۲][۳][۴] است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی بهپا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهادهبود.
تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین میدانند و او را همپایهٔ شاعران سمبولیست به نام جهان میدانند.[۵][۶] نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شدهاست.
محتویات
۱ سالهای اولیه زندگی
۲ ازدواج
۳ آغاز شاعری
۴ آثار نیما
۵ اتهام کپیکاری و تغییر تاریخ شعرها
۶ خانه نیما
۷ درگذشت
۸ کتابشناسی
۸.۱ اشعار
۸.۱.۱ اشعار فارسی
۸.۱.۲ اشعار طبری
۸.۲ آثار تحقیقی، نامهها و یادداشتها
۸.۳ نامهها
۸.۴ منابع
۹ جستارهای وابسته
۱۰ پانویس
۱۱ پیوند به بیرون
سالهای اولیه زندگی[ویرایش]
نیما در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی در روستای یوش، از توابع بخش بلده شهرستان نور، بهدنیا آمد. پدرش، ابراهیمخان اِعظامالسلطنه، متعلق به خانوادهای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گلهداری مشغول بود.[۷] پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسبسواری را به وی آموخت. نیما تا دوازدهسالگی در زادگاهش، روستای یوش، و در دل طبیعت زندگی کرد.[۸]
نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوندِ دِه فراگرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار میداد و در کوچهباغها دنبالِ نیما میکرد.[۹]
۱۲ساله بود که بههمراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچهها کنارهگیری میکرد و بهگفته خودِ نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار میکرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد. پس از پایان تحصیلات در مدرسه سنلویی، نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد، اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.[۱۰]
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضاء میکرد. در نخستین سالهای صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شدهاست.[۱۱]
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف است با توفانهای سهمگین سیاسی ـ اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تأسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نیما نمیتوانست از این توفانهای اجتماعی بیتأثیر بمانَد. نیما ازنظر سیاسی تفکر چپگرایانه داشت، و با نشریه ایران سرخ، یکی از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰)[۱۲][۱۳] که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر میشد همکاری قلمی داشت. ازجمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود.[۱۴] دیرتر، در دهه بیست خورشیدی، در نخستین کنگره نویسندگان ایران عضو هیئت مدیره کنگره بود و اشعار وی در نشریات چپگرای این دوران منتشر میگردید.
ازدواج[ویرایش]
تصویری از نیما بههمراه حاشیههایی مورخه ۱۴ خرداد ۱۳۳۴
نیمایوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما بهدلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند.[۱۵] پس از این شکست، او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و میخواست با او ازدواج کند، اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید؛ بنابراین، عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت.[۱۶] نیما صفورا را هنگام آبتنی در رودخانه دیدهبود. این منظره شاعرانه و شکست عشق پیشین الهامبخش او در سرودن افسانه بود.[۱۴]
سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی، عالیه جهانگیر، فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود.[۱۷] حاصل این ازدواج، که تا پایان عمر دوام یافت، فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی میکند. شراگیم در سال ۱۳۲۱ خورشیدی بهدنیا آمد.[۱۸]
وی ازدواج کرد تا بهگفته خودش از افکار پریشان رهایی یابد.[۱۹] اما درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت.[۲۰] در همین زمان، چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد.[۲۱] وی که در این زمان بهدلیل بیکاری خانهنشین شدهبود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.[۲۲]
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، محل کار عالیه جهانگیر، همسر نیما، به بارفروش (بابل کنونی؛ مدرسه بدر) انتقال یافت. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در اینجا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش میکرد که چرا درآمدی ندارد.[۲۳] او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا به امر تدریس مشغول بود.
آغاز شاعری[ویرایش]
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند.[۲۴] این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ش) آغاز میشود و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد.[۲۵] او در ۶۲ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود، با شعرهایش تحول بخشد.[۲۶]
آثار نیما[ویرایش]
منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شدهاست. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کردهاست و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداختهاست.[۲۷] بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد و عشق عارفانه را رد میکند.[۲۸] چنانکه خطاب به حافظ میگوید:حافظا این چه کید و دروغ است کز زبان می وجام ساقی است
نالی ار تا ابد باورم نیست که بر آن عشق بازی که باقی است
من بر آن عاشقم کو روندهاست
(افسانه)
نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مسئلهگو افکاری اجتماعی را بیان میکند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری میکند و هنوز راه خود را پیدا نکردهاست.[۲۹] با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت.[۳۰] ای شب نیز در هفتهنامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.[۳۱]
اتهام کپیکاری و تغییر تاریخ شعرها[ویرایش]
من میخواهم بگویم که احتمالاً نیما یوشیج شعر «با غروبش» را بعد از خواندن شعر خانلری سروده است؛ چنانکه تردیدی ندارم که «حرفهای همسایه» را –با هر تاریخی که در زیر آنها نهاده- به تأثیر از «چند نامه به شاعری جوان» ریلکه و ترجمه خانلری که در ۱۳۲۰، انتشار یافته نوشته است.. و بگذارید این کفر دیگر را همینجا بگویم که به نظر من بخشهای اصلی و محوری «ارزش احساسات» هم ترجمه آزاد و «بفهمی نفهمی» از یک کتاب فرانسوی است که مطالبی از کتابی نظیر دائرةالمعارف اسلام (چاپ اول)، دربارهٔ شعر معاصر ترک و عرب بر آن افزوده شده است.
شفیعی کدکنی، مقدمه گزینه اشعار ناتل خانلری بهار ۱۳۹۴
شفیعی کدکنی برخی از شعرهای نیما را پس از شهریور ۱۳۲۰، تحت تأثیر ناتل خانلری میداند. او در مقدمهٔ کتاب «گزینه اشعار پرویز ناتل خانلری»، تاریخ درج شده در پای اشعار نیما را نامعتبر دانست و مدعی شد که احتمالاً نیما یوشیج شعر «با غروب» اش را پس از خواندن «یغمای شب» خانلری در سخن، شماره ۱۱ و ۱۲، به تاریخ مرداد ۱۳۲۳ سروده است و تاریخ قدیمیتری -فروردین ۱۳۲۳- زیر شعر گذاشته است.[۳۲]
او همچنین احتمال اینکه نیما بعد از شهریور ۲۰ از کارهای شاگردانش «مایه» هایی گرفته باشد و تاریخ شعرهایش را به قبل از شهریور، یا به سالهای قبل برده باشد را منتفی نمیداند.
خانه نیما[ویرایش]
نمای بیرونی خانهٔ نیما
نوشتار اصلی: خانه نیما یوشیج
خانه نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار میرسد. این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراثفرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شدهاست و حفاظت میشود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.
درگذشت[ویرایش]
آرامگاه نیما
خانهٔ نیما در دهکده یوش مازندران اردیبهشت ۱۳۸۶، آرامگاه او و سیروس طاهباز در وسط حیاط قرار دارد.
این شاعر بزرگ، درحالیکه به علت سرمای شدید یوش، به ذاتالریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تأثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد.[۳۳][۳۴] سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجتالزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفتهاست.
کتابشناسی[ویرایش]
اشعار[ویرایش]
اشعار فارسی[ویرایش]
قصه رنگ پریده
منظومه نیما
خانواده سرباز
ای شب
افسانه
مانلی
افسانه و رباعیات
ماخ اولاً
شعر من
شهر شب و شهر صبح
ناقوس قلم انداز
فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ
آب در خوابگه مورچگان
مانلی و خانه سریویلی
مرقد آقا (داستان)
کندوهای شکسته (داستان)
آهو و پرندهها (شعر و قصه برای کودکان)
توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)
اشعار طبری[ویرایش]
روجا
آثار تحقیقی، نامهها و یادداشتها[ویرایش]
آثاری که در کتاب نیما یوشیج، دربارهٔ هنر و شعر و شاعری با گردآوری سیروس طاهباز" انتشار یافته:
ارزش احساسات در زندگی هنر پیشگان
تعریف و تبصره
حرفهای همسایه
مقدمه خانواده سرباز
نامه به شین پرتو
مقدمهٔ «آخرین نبرد» شعرهای اسماعیل شاهرودی «آینده»
یادداشت برای مجموعه شعر منوچهر شیبانی
شعر چیست؟
از یک مقدمه
یک مصاحبه
دربارهٔ جعفرخان از فرنگ آمده
یک دیدار
سایر آثار:
دنیا خانه من است
نامههای نیما به همسرش - عالیه جهانگیر
کشتی توفان
مجموعه کامل اشعار(تدوین توسط سیروس طاهباز)
نامهها[ویرایش]
نامههایی از نیما یوشیج به جا مانده که بیشتر این نامهها را نیما به برادر خود نوشته است. در میان این نامهها پنج نامه هم وجود دارد که نیما به همسر خود نوشته است.[۳۵]
منابع[ویرایش]
مهدی اخوان ثالث، بدعتها و بدایع نیما یوشیج
مهدی اخوان ثالث، عطا و لقای نیما یوشیج
احمد افرادی، درآمدی بر نوآوریهای نیما
احمد افرادی، نامه ی سرگشاده به دکتر شفیعی کدکنی( مقالهای در رد اتهام کپیکاری و تغییر تاریخ شعرها )
شاپور جورکش، بوطیقای شعر نو
بهمن شارق، نیما و شعر فارسی، بررسی و نقد آثار نیما یوشیج
حسین صمدی، کتابشناسی نیما
سیروس طاهباز و محمدرضا لاهوتی، یادمان نیما یوشیج
محمد عبدعلی، فرهنگ واژگان و ترکیبات اشعار نیما یوشیج
محمود فلکی، نگاهی به شعر نیما
حمید حسنی، موسیقی شعر نیما (تحقیقی در اوزان و قالبهای شعریِ نیمایوشیج)
سیروس طاهباز، کماندار بزرگ کوهساران: زندگی و شعر نیما یوشیج
محمد حقوقی، نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده تفسیر و تحلیل موفقترین شعرها
سعید حمیدیان، داستان دگردیسی: روند دگر گونیهای شعر نیما یوشیج
سیاوش کسرایی، در هوای مرغ آمین: نقدها، گفتگوها و داستانها
محمدعلی شهرستانی، عمارت دیگر (معنی شعر نیما) در پنج بخش
تقی پورنامداریان، خانهام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد
عطاالله مهاجرانی، افسانة نیما
امید طبیب زاده، نگاهی به شعر نیما یوشیج: بحثی در چگونگی پیدایش نظامهای شعری، انتشارات نیلوفر
مسعود بیزارگیتی، نیما، پاسخی به ضرورتی تاریخی
میرانصاری، علی، اسنادی دربارهٔ نیما یوشیج
میرانصاری، علی، دو سفرنامه از نیما یوشیج
میرانصاری، علی، کتابشناسی نیما یوشیج
جستارهای وابسته[ویرایش]
ابوالقاسم لاهوتی
صدرالدین عینی
شعر نیمایی
دعبل خزاعی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
با بنیاد دعبل خزاعی اشتباه نشود
دِعبِل خُزاعی (زاده ۱۴۸-درگذشته ۲۴۵ قمری) با نام کامل ابوعلی، دعبل بن علی بن رزین بن عثمان بن عبدالله بن بُدیل بن ورقاء خزاعی کوفی، شاعر، ادیب و عالم شیعی که مدیحهسرا و ذاکر فضایل اهل بیت بود. مرقد این شاعر در شهر شوش دانیال از توابع استان خوزستان است. همه ساله در این شهر کنگره بینالمللی شعر دعبل خراعی برگزار میشود. نصب و برداشتن مجسمه این شاعر از جمله موضوعات بحث برانگیز در سالهای اخیر بود. گروهی به دلایل نامشخص مجسمه این شاعر را از سطح شهر حذف کردند.
محتویات
۱ زندگی
۲ نصب و حذف مجسمه دعبل در شهر شوش
۲.۱ شکسته شدن مجسمه
۳ کودکی تا جوانی
۴ آثار
۵ قصیده مدارس آیات
۶ منابع
زندگی[ویرایش]
نام اصلی او، محمدبن علی خزاعی است که «ابوعلی» یا «ابوجعفر» هم به او میگفتند، شاعر مشهور شیعه و در رده اول شاعران عرب بود که در سال ۱۴۸ هجری قمری در زمان جعفر صادق، امام ششم شیعیان در کوفه بدنیا آمد. پدرش رزین خزاعی بود و جد اعلای او عبدالله بن بدیل، صحابی و سفیر پیغمبر اسلام و از اصحاب علی بن ابیطالب بود که به همراه قبیله خزاعه در صفین، با معاویه جنگید و با سه برادرش در این جنگ به شهادت رسید. خاندانش از بیوتات قدیم شیعه و راوی حدیث و شاعر و برادرش علی و پسر عمویش «ابوالشیص» همگی شاعر بودند. موطن اصلی او کوفه بود.
نصب و حذف مجسمه دعبل در شهر شوش[ویرایش]
اوایل دهه ۷۰ شمسی بود که شهرداری شوش اقدام به ساخت مجسمه نمادین برای دعبل خراعی کرد. شهرداری نام یکی از میادین اصلی این شهر را نیز به میدان دعبل خراعی تغییر داد. پس از چند ماه بدون اظهار نظر خاصی درباره دلایل برکناری مجسمه، این اثر هنری از محلش برداشته شد و به محوطه حرم دعبل خزاعی منتقل شد.[۱] میدان دعبل خراعی نیز به نامی دیگر تغییر نام داد. پس از سالها که این مجسمه در گوشهای از حیاط حرم نگهداری میشد، مجدد این مجسمه را به انبار شهرداری شهر شوش منتقل کردند. پس از حدود ۲۰سال فعالان اجتماعی شهر شوش نصب مجدد این مجسمه که یکی از مولفههای هنری فرهنگی شهر بود را خواستار شدند. در این خصوص نماینده مردم شهرستان شوش در مجلس شورای اسلامی ایران نیز در آستانه ثبت جهانی این شهر تاکید به نصب مجدد این مجسمه کرد. رئیس شورای شهر شوش و دیگر هنرمندان نیز خواستار نصب این مجسمه در شهر شدند. در این رابطه رسانههای مختلفی از جمله خبرگزاریهای فارس، ایسنا و مهر گزارش و خبرهایی منتشر کردند.[۲][۳]
شکسته شدن مجسمه[ویرایش]
پس از مدتی که قرار بود مجسمه دعبل خزاعی بعد از ۲۰ سال دوباره در شهر شوش جانمایی شود، خبرگزاریها خبر از شکسته شدن این مجسمه دادند. برخی ابهامات در خصوص تعمدی بودن این کار نیز در برخی خبرگزاریها منتشر شد. [۴]خبرگزاری میراث فرهنگی در این خصوص نوشت که به دلیل نگه داری غیراستاندارد مجسمه توسط شهرداری شوش این اتفاق صورت گرفت. [۵]
کودکی تا جوانی[ویرایش]
دوران کودکی و نوجوانی را در کوفه و بصره گذراند و بعد به بغداد رفت و مشغول تحصیل علم شد. شعر و ادب عربی را از مسلم بن ولید انصاری ملقب به «صریع الغوانی» که شاعر هارون الرشید و برامکه بود، فراگرفت و از همان جوانی به سرودن شعر پرداخت. او زمان چهار امام شیعه (جعفر صادق، موسی کاظم، رضا و جواد) را درک کرد و معاصر چند خلیفه عباسی (مهدی، هادی، هارون، امین، مأمون، معتصم، واثق، متوکل) بود. زمانی هم که علی بن موسی الرضا، امام هشتم شیعیان، ولایتعهد مأمون عباسی را قبول کرد و از مدینه به خراسان آمد، دعبل به همراه ابراهیم بن عباس صولی، شاعر دیگر شیعه، عازم زیارت رضا شدند. هر دو شاعر در «مرو» نزد ایشان رفتند و قصیده خود را در مرثیه حسین و مناقب وی و سایر بنیهاشم انشاد کردند. قصیده دعبل که حماسه تاریخ بنیهاشم و منقبتنامه آل علی بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت و علی بن موسی الرضا و اهل بیت او و مأمون، خلیفه عباسی را به گریه انداخت.[نیازمند منبع] سپس علی بن موسی الرضا ده هزار درهم از سکههایی که به نام خود او ضرب شده بود، به دعبل داد و آنگاه به درخواست دعبل، جبهای از جامههای شخصی خود را نیز به دعبل بخشید. مأمون عباسی هم پنجاه هزار درهم به او صله داد.
تمام محدثان و مورخان و تذکرهنویسان از این قصیده ستایش کرده و تمام یا قسمتی از آن را نقل کردهاند. این مرد شاعر، مدت ۶۰ سال پیاپی شاعری کرد. دعبل خزاعی سفرهایی به کشورهای آسیایی و آفریقایی (دمشق، مصر و مغرب، ری و خراسان) کرد و امرای آن بلاد را مدح گفت. در خراسان «عبدالله بن طاهر ذوالیمینین» شصت هزار درهم به او صله داد و هر یک روز در میان که به دیدن او میرفت، اهالی قم سالی پنج هزار درهم برای او صله میفرستادند. دعبل تعصب شدیدی به طرفداری از ائمه اطهار داشت. طبعش ظریف و زودرنج بود و زبانی گزنده داشت. خیلی زود از اشخاص میرنجید و از این جهت، به بعضی افراد بد میگفت و حرفهای هجوآمیز میزد. خلفا به خاطر مداحیاش، او را تحمل و عفو میکردند، ولی دیگران به دشمنی او برمیخاستند. البته علمای شیعه میگویند که این شاعر شیعه، فقط دشمنان و مخالفان اهل بیت را هجا میگفتهاست. او که ارادهای قوی و روحی شجاع و گستاخ داشت، تا آخر عمرش، دست از هجای مخالفان نکشید تا جایی که این کار باعث مرگش شد. زمانی که در بغداد، «مالق بن طوق تغلبی» که از افراد بانفوذ عرب بود، درصدد قتل او برآمد، دعبل به بصره فرار کرد و سپس راه اهواز را در پیش گرفت. مالق به شخصی ده هزار درهم داد و او را مأمور قتل دعبل کرد. زمانی که او در یکی از آبادیهای شوش به نام طیبه بود، آن مرد بعد از نماز عشاء، با نوک عصای دشنهمانند زهرآگین خود زخمی به پشت پای دعبل زد که او را مسموم نمود و روز دیگر بر اثر جراحت آن درگذشت. سن او درموقع وفاتش بیشتر از ۹۷ سال و تاریخ وفاتش سال ۲۴۵ قمری و مدفن او در شوش است. البته درباره تاریخ وفات و چگونگی مرگ و محل قبر او، روایات و افسانههایی در کتب تاریخ ذکر شده که هیچکدام صحیح به نظر نمیرسد. دعبل از راویان حدیث هم بود، شیعیان احادیث او را معتبر میدانند، مخصوصا حدیثی که از امام رضا درباره ظهور موعود روایت نمودهاست. ولی محدثان سنی، اخبار او را به سبب تشیع او، ضعیف میدانند. از راویان حدیث دعبل، میتوان احمدبن ابی داود، ابوالصلت هروی، موسی بن حماد یزیدی، عبدالله بن سعید الاشقری، علی بن الحکیم، هارون بن عبدالله مهلبی را نام برد.
از این شاعر سه اثر یاد شدهاست، طبقات الشعراء، الواحده فی مناقب العرب و مثالبها، و دیوان اشعار او که ابوبکر صولی در ۳۰۰ ورق جمعآوری و بعد حمزة بن حسن اصفهانی و از متأخرین شیخ محمد سماوی، مجموعههای دیگری از آن ترتیب دادهاند. اشعار او در مدح و رثاء و هجاء و حماسه و عتاب و محاجه و غزل و نصیحت و حکمت است، ولی این دیوان هنوز به چاپ نرسیدهاست. قصیده تائیه دعبل را که از بهترین و عالیترین نمونههای مدح در ادب عرب است عدهای از بزرگان شیعه مانند علامه مجلسی و سید نعمت الله جزائری شرح کردهاند و مضامین آنها در اشعار سایر شاعران شیعه تکرار شدهاست. از این شاعر برزگ دو پسر به نامهای عبدالله و حسین باقی ماند که حسین، خود شاعری مشهور شد.
گفتنی است که کل دیوان دعبل خزاعی در سال ۱۳۹۱ هجری شمسی در کتابی تحت عنوان «تحلیل، شرح و ترجمه دیوان دعبل خزاعی» توسط دکتر حیدر سهرابی ترجمه و شرح گردید. این کتاب به شیوهای ابتکاری نوشته شده و در ترجمه ابیات، معنای کلمات مشکل نیز به صورت جداگانه ارائه شده است.
آثار[ویرایش]
گفتهاند دیوان دعبل نزدیک سیصد ورقه بوده که صولی آن را جمعآوری کردهاست. دعبل ۴ کتاب تألیف کردهاست:
الواحده فی مثالب العرب و مناقبها، در این کتاب سیاست بنیامیه را نکوهش کرده است.
طبقات الشعرا، از مهمترین منابع ادبی است و شامل زندگی شاعران قبل از دعبل است.
وصایا الملوک.
دیوان شعر دعبل، شامل حدود هزار و چهارصد بیت شعر از دعبل است. (کل دیوان در سال ۱۳۹۱ توسط دکتر حیدر سهرابی تحلیل، شرح و ترجمه شده است).
قصیده مدارس آیات[ویرایش]
قصیده «مدارس آیات» دعبل در مدح اهل بیت از بهترین نوع مرثیههایی است که در این زمینه سروده شدهاست.
بخشی از قصیده «مدارس آیات»:نبي الهدي صلي عليه ملكيه و بلغ عنا روحه التحفات
اخا خاتم الرسل المصفي من القذي و مفترس الابطال في الغمرات
ا فاطم لو خلت الحسين مجدلاً و قد مات عطشاناً بشط الفرات
اذن للطمت الخد فاطم بعده و اجريت دمع العين في الوجنات
پیامبر اسلام پیغمبر هدایت است و خدا بر او درود فرستاد و دعا میکنم که خداوند درودهای ما را به روان پاک او برساند.
او (علی) برادر خاتم پیامبران که از تمام پلیدیها مبرا و دور و از بین برنده کافران و مشرکان است.
ای فاطمه اگر حسین را در کربلا بر روی زمین میدیدی که در کنار رود فرات با لب تشنه جان سپردهاست...
آنگاه از شدت حزن و اندوه دست به صورت میزدی و اشک چشم بر گونهها جاری میساختی.
منابع[ویرایش] مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به دعبل خزاعی در ویکیگفتاورد موجود است.
↑ عصر ایران
↑ خبرگزاری ایسنا
↑ خبرگزاری فارس
↑ خبرگزاری مهر
↑ خبرگزاری میراث فرهنگی chn
لغتنامه دهخدا
«تحلیل، شرح و ترجمهٔ دیوان دعبل خزاعی» تالیف دکتر حیدر سهرابی، انتشارات مگستان این یک مقالهٔ خرد پیرامون افراد است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
ن • ب • و
شاگردان برجسته امامان شیعه
امام علی سلمان فارسی(ایرانی) • ابوذر غفاری • عمار یاسر • مالک اشتر • محمد بن ابی بکر • کمیل بن زیاد • عبدالله بن مسعود
امام مجتبی عباس بن علی • مسلم بن عقیل • قيس بن سعد بن عباده • اصبغ بن نباته • جابر بن عبدالله انصاری
امام حسین عباس بن علی • حبیب بن مظاهر • مسلم بن عوسجه • هانی بن عروه • حر بن یزید ریاحی • مسلم بن عقیل •
امام سجاد ابوحمزه ثمالی • ابوخالد کابلی • یحیی بن ام طویل • سعید بن جبیر • سعید بن مسیب • عمرو بن عبدالله سبیعی •
امام باقر ابوعبداللّه جابربن یزید بن حارث جعفی • محمد بن مسلم ثقفی کوفی • عبدالملک بن اَعیَن • سلیمان بن خالد • برید بن معاویه عجلی • ابوخالد کابلی • فُضَیل بن یَسار • ابوالصّبّاح کِنانی • حمّاد بن ابی سلیمان (ایرانی) • داوود بن ابی هند سرخسی(ایرانی) • محمّد بن اسحاق (ایرانی) • میمون قدّاح مکّی • معروف بن خرّبُوذ • عبدالله بن عطاء مکّی
امام صادق ابان بن تغلب • اسحاق بن عمارصیرفی کوفی • برید بن معاویه بن العجلی • حریربن عبدالله سجستانی(ایرانی) • زرارة بن اعی شیبانی(ایرانی) • صفوان بن مهران جمال اسدی • عمران بن عبدالله سعد اشعری قمی(ایرانی) • عیسی بن عبدالله سعد اشعری قمی(ایرانی) • فیض بن مختارالکوفی • مؤمن الطّاق • محمد بن مسلم بن ریاح • معاذ بن کثیر • هشام بن محمد بن السائب • مفضل بن عمر • جابر بن حیان(ایرانی) • مالک بن انس •
امام کاظم احمد بن موسی • علی بن یقطین • فاطمه معصومه • ابوصلت بن صالح هروی(ایرانی) • اسماعیل بن مهران(ایرانی) • حمّاد بن عیسی • هشام بن حکم • عبدالرحمن بن حجّاج بجلی • مفضّل بن عمر کوفی • یونس بن عبدالرحمن • عبداللّه بن جندب بجلی •
امام رضا ابوصلت بن صالح هروی(ایرانی) • فضل بن شاذان(ایرانی) • محمد بن سنان(ایرانی) • محمدبن خالد برقی • احمدبن محمدبن عیسی قمی(ایرانی) • محمّدبن الحسن ابی خالد •
امام جواد عبدالعظیم حسنی • ابوهاشم جعفری • ابراهیم بن مهزیاراهوازی(ایرانی) • حسین بن سعید اهوازی(ایرانی) • دعبل خزاعی • حسن بن محبوب سراد کوفی • اسماعیل بن بزیع • صفوان بن یحیی •
امام هادی عبدالعظیم حسنی • حسن بن راشد • ايوب بن نوح • حسن بن علي ناصر • عثمان بن سعيد • داود بن قاسم جعفرى • حکیمه خاتون •
امام عسکری داود بن قاسم جعفرى • داود بن ابوزيد نيشابورى(ایرانی) • عبدالله بن جعفر حميرى قمى(ایرانی) • عثمان بن سعيد • جابر بن يزيد فارسى(ایرانی) • ابراهيم بن عبيدالله بن ابراهيم نيشابورى(ایرانی) • محمد بن حسن صفار • حسين بن روح نوبختى(ایرانی) • سندى بن نيشابورى(ایرانی) • ابراهیم بن مهزیار(ایرانی) • محمد بن عثمان •
امام قائم عثمان بن سعید • محمد بن عثمان • حسین بن روح(ایرانی) • علی بن محمد سمری •
ردهها:
محمدتقی بهار
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
برای دیگر کاربردها، بهار (ابهامزدایی) را ببینید.محمدتقی بهار
زادروز ۱۶ آبان ۱۲۶۵
۷ نوامبر ۱۸۸۶
مشهد، ایران
پدر و مادر میرزا محمدکاظم صبوری
مرگ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۰
۲۲ آوریل ۱۹۵۱ میلادی (۶۴ سال)
تهران، ایران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران
جایگاه خاکسپاری گورستان ظهیرالدوله
در زمان حکومت احمدشاه قاجار، رضاشاه پهلوی
بنیانگذار روزنامه نوبهار، روزنامه تازهبهار، انجمن ادبی دانشکده
پیشه شاعر، ادیب، مورخ، روزنامه نگار و سیاستمدار
تخلص بهار
سایت رسمی ملک الشعراء بهار
محمدتقی بهار، ملقب به ملکالشعرا، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی بود.
محتویات
۱ زندگینامه
۲ بررسی آثار
۳ در عرصه شاعری
۴ فهرست کتابهای منتشرشده
۵ جستارهای وابسته
۶ منابع
۷ پیوند بهبیرون
زندگینامه[ویرایش]
جنبش مشروطه
گروهی از مشروطهخواهان
شاهان قاجار
نام دورهٔ پادشاهی
آقامحمد خان
فتحعلی شاه
محمدشاه
ناصرالدین شاه
مظفرالدین شاه
محمدعلی شاه
احمدشاه
۱۱۷۵-۱۱۶۱
۱۲۱۳-۱۱۷۶
۱۲۲۶-۱۲۱۳
۱۲۷۵-۱۲۲۶
۱۲۸۵-۱۲۷۵
۱۲۸۸-۱۲۸۵
۱۳۰۴-۱۲۸۸
نخستوزیران قاجار
قائم مقام فراهانی
حاجی میرزا آقاسی
امیر کبیر
میرزا آقا خان نوری
علیاصغرخان اتابک
عینالدوله
مشیرالدوله
مشیرالدوله پیرنیا
مستوفیالممالک
صمصامالسلطنه بختیاری
سپهدار تنکابنی
قوامالسلطنه
وثوقالدوله
فتحالله اکبر
چهرهها
سردار اسعد بختیاری
مشیرالدوله
میرزا آقاخان کرمانی
احمد کسروی
جهانگیرخان صوراسرافیل
علی اکبر دهخدا
یپرم خان ارمنی
ضرغامالسلطنه
سردار ظفر بختیاری
جعفر خان سردار بهادر
یوسف خان امیر مجاهد
حیدرخان عمواوغلی
محمدتقی بهار
ایرج میرزا
میرزاده عشقی
عبدالحسین تیمورتاش
عارف قزوینی
قوامالسلطنه
ظل السلطان
کامران میرزا
ارشدالدوله
سالارالدوله
شعاعالسلطنه
ملک المتکلمین
نصرت الدوله
یوسف خان مستشارالدوله
صادق خان مستشارالدوله
عضدالملک
ناصرالملک
حسامالسلطنه
موتمنالملک
میرزا ملکم خان
میرزا ابوالحسن قاجار
محمدتقی خان پسیان
سر ادوارد براون
مورگان شوستر
عبدالرحیم طالبوف
علی مسیو
مسیو نوز بلژیکی
عبدالله لاهیجی
احمدخان علاءالدوله
شجاع نظام مرندی
سلیمانمیرزا اسکندری
محمدحسین نائینی
حسن تقیزاده
درویش خان
زینب پاشا
عباسآقا تبریزی
بی بی مریم بختیاری
یارمحمدخان کرمانشاهی
یحیی دولتآبادی
صدیقه دولتآبادی
قاضی ارداقی
اسماعیل امیر خیزی
سیدجمال واعظ
ستارخان
باقرخان
میرزا کوچکخان جنگلی
شیخ محمد خیابانی
سید حسن مدرس
ملا محمدکاظم خراسانی
آقانجفی اصفهانی
نورالله نجفی اصفهانی
حاج زینالعابدین مراغهای
ثقةالاسلام
میرزای شیرازی
میرزا فتحعلی آخوندزاده
سید جمال الدین اسدآبادی
سیدعبدالله بهبهانی
سیدمحمد طباطبایی
شیخ فضل الله نوری
شیخ احمد روحی
احزاب و گروهها
انجمنهای جنبش مشروطه
زنان در جنبش مشروطه
مراجع ثلاث
انجمن صفاخانه
سوسیال دموکراتها، اجتماعیون عامیون
کمیته ستار
مرکز غیبی
اعتدالیون
انجمن اخوت
انجمن مخدرات وطن
جامع آدمیت
کمیته مجازات
حزب دموکرات، عامیون
حزب کمونیست ایران
انجمن مقدس ملی اصفهان
شرکت اسلامیه
انجمن اسلامیه
رویدادهای مهم
قاجار
قیام تنباکو
قرارداد رژی
تحصن شاهعبدالعظیم (۱۲۸۴)
اشغال تبریز (۱۲۹۰)
جنبش مشروطه
فرمان مشروطیت
استبداد صغیر
فتح تهران
جنبش جنگل
ایران جنگ جهانی اول
کودتای ۱۲۹۹
انحلال سلسله قاجار
قانون اساسی مشروطه
کتابها
مقیم و مسافر
تاریخ دخانیه
تنبیهالامة و تنزیهالملة
ن • ب • و
محمدتقی بهار در ۱۶ آبان ۱۲۶۵ برابر با ۱۳۰۵ قمری در مشهد زاده شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹)، قصیدهسرای سرشناس عهد فتحعلی شاه میدانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. مادرش از یک خانوادهٔ گرجی، که در دورهٔ عباس میرزا به ایران آمده بودند، بود.[۱][۲] مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. میگوید که پدرش ترجمههای الکساندر دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه میآورد و با صدای بلند برای افراد خانواده میخواند و چون خسته میشد، مادرش خواندن را ادامه میداد.
بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی میخواند. از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری تکمیل کرد. وقتی ۱۵ ساله شد، اوضاع کشور یعنی مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چنان بود که پدرش به این نتیجه رسید که با تغییر اوضاع دیگر کسی به شاعران اعتنایی نخواهد کرد و تقریباً او را از شعر گفتن منع کرد و تلاش کرد تا وی را به تجارت وادارد.
اما این تلاش به دو دلیل به نتیجه نرسید، نخست اینکه محمدتقی بهار چندان علاقهای به تجارت نداشت و دوم اینکه پدرش در سن ۱۸ سالگی او درگذشت و موفق نشد که جلوی شاعر شدن او را بگیرد. در بیست سالگی به صف مشروطهطلبان خراسان پیوست و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضاء به چاپ میرسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلی شاه.
بهار در ۱۳۲۸ روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازهبهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. در ۱۳۳۲ به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی از حوزه انتخابیه درگز انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازهای در نظم و نثر پدید آورد. علاوه بر بهار عدهای از اهل قلم مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی، سعید نفیسی و تیمورتاش با این مجله همکاری داشتند.
انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از معروفترین قصیدههای بهار، «بثالشکوی»، در ۱۳۳۷ به مناسبت توقیف نوبهار سروده شدهاست. کودتای ۱۲۹۹ بهار را برای سه ماه خانهنشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنیترین قصیدههای خود، هیجان روح، را سرود. چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوامالسلطنه نخستوزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی میکرد. بهار در این دوره نزد هرتسفلد زبان پهلوی میآموخت.
در مجلس پنجم بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردارسپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شدهاست و مردم نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان میبینند. بعدها بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری سرود. در پایان دورهٔ ششم مجلس، با استقرار سلطنت رضاشاه، دیگر زمینهای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و او هوشمندانه از سیاست کناره گرفت. وی پیش از آن در تیرماه ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد.
بهار در این دوران به فعالیت علمی و آموزشی روی آورد و در کنار استادانی چون عباس اقبال آشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر و صادق رضازاده شفق در سال تحصیلی ۱۳۰۷–۱۳۰۸ در دارالمعلمین عالی به تدریس پرداخت. در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفتهای پنهان با رضاشاه، برای مدتی به زندان افتاد و تا ۱۳۱۲ چند بار به حبس و تبعید محکوم شد. در ۱۳۱۲ از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در ۱۳۱۳ با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.
از آن به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در ۱۳۰۷ پس از پایان مجلس ششم و کنارهگیری از مجلس آغاز شده بود غنای بیشتری یافت. طی این دوره بود که بار دیگر به مطالعهٔ متون و تتبع و تحقیق ادبی و زبانی پرداخت. در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان علیاصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح متونی چون مجملالتواریخ و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامعالحکایات عوفی پرداخت. دستاورد ادبی و علمی او در این دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبکشناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. در ۱۳۱۶ تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی را به عهده گرفت.
با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده حبالوطن را در اندرز به شاه جدید سرود. روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در ۱۳۲۲ نگاشت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.
پس از غائلهٔ آذربایجان در ۱۳۲۴، بهار زیر لوای قوامالسلطنه به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگرهٔ حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن ۱۳۲۴ در کابینهٔ قوام وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفاء کرد. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. اما بر اثر ابتلاء به بیماری سل، تنها در ماههای تیر، مرداد و شهریور ۱۳۲۶ فرصت حضور در مجلس را یافت. در نیمهٔ دوم ۱۳۲۶ بهار که به بیماری سل مبتلا گشته بود، با استفاده از مرخصی استعلاجی از مجلس، برای معالجه به شهر لوزان در سویس رفت. بهار قصیده بهیاد وطن معروف به «لُزَنیه» را در همین شهر سرود. اما مضیقهٔ شدید مالی باعث گردید که بهار با نیمهکاره رها کردن معالجه راهی ایران شود. سفر بهار به سویس کمی بیش از یک سال تا اردیبهشت ۱۳۲۸ طول کشید. بهار در بازگشت به ایران به تدریس دانشگاهی ادامه داد.
در خرداد ۱۳۲۹ جمعیت ایرانی هواداران صلح تأسیس گردید و بهار که از پایهگذاران آن بود (اعضای مؤسس دیگر: دکتر علی شایگان، حائریزاده، مهندس قاسمی، دکتر حکمت، احمد لنکرانی، محمد رشاد و محمود هرمز)، به ریاست جمعیت انتخاب شد و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را، به اقتفای چکامهٔ بلند منوچهری سرود.
بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
بررسی آثار[ویرایش]
آثار منثور و منظوم بهار متنوع است و انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی، تصنیف و ترانه، مقالهها و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رسالههای تحقیقی، نمایشنامه، اخوانیات و مکتوبات، تصحیح انتقادی متون، ترجمههای متون پهلوی، سبکشناسی نظم و نثر، دستورزبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر کتابها و حواشی بر متون به خصوص شاهنامهٔ فردوسی را دربرمیگیرد.
مهمترین اثر بهار دیوان اشعار اوست که به اعتباری کارنامهٔ عمر او نیز به شمار میرود. این دیوان در زمان حیات او به چاپ نرسید. جلال متینی از بهار نقل میکند که میخواستهاست سرودههای خود را از صافی نقد بگذراند و منتخب دیوان خود را به چاپ برساند و از وزارت فرهنگ خواستار شده بود که دوتن آشنا با شعر و شاعری را برای پاکنویس اشعارش در اختیار او بگذارد، اما این تقاضا اجابت نشد.
در میان آثار تحقیقی بهار نیز سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی ممتاز است. این کتاب حاصل ۳۰ سال تتبع و تدریس استاد است. هنوز هم کتابی در این موضوع که بتواند با آن رقابت کند تألیف نشدهاست. بهار به این مبحث از علوم ادبی در زبان فارسی استقلال و هویت بخشید و درس دانشگاهی آن، به حق به نام او مُهر خورد. ژیلبر لازار در اثر نفیس خود «زبان کهنترین آثار نثر فارسی» به سبکشناسی بهار بیش از هر اثر دیگر استناد کرده، و آن کتاب را اثری افتخارآمیز شمردهاست.
بهار بخشی از سبکشناسی شعر را نیز که چند دوره آن را درس داده، و با وزارت فرهنگ در بهار ۱۳۲۹ برای چاپ و نشر آن قرارداد بسته بود، نوشت که با شدت گرفتن بیماری سل مجال آن پیدا نکرد تا تدوین و نگارش این اثر را به پایان برساند. اما تقریرات درسی او با عنوان تاریخ تطور شعر فارسی چاپ و منتشر شد. عبدالحسین زرینکوب در وصف سبکشناسی شعر بهار مینویسد که او بیان خصوصیات مکتبهای شعر فارسی را ضابطه بخشید و کارهایی که بعدها در این باب صورت گرفت، جز تکرار و شرح آن نیست.
بهار در تدوین دستور زبان، معروف به دستور پنج استاد (تهران، ۱۳۲۹) سهم عمده دارد. به ویژه در مبحث فعل، تمایز مادهٔ مضارع و ماضی و انواع مشتقات هر یک، ابتکار شخصی اوست. او ضمن درس سبکشناسی نثر، نکات دستوری تازهای بیان میکرد و اصرار داشت که در امتحان درس سبکشناسی این نکات را نیز موضوع سؤال قرار دهد.
مقالات ادبی و تحقیقی بهار، در زمان حیات یا پس از وفات او در جراید و مجلات و نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشکده، باختر، ارمغان، تعلیم و تربیت، دانش، جهان نو، یغما، آموزش و پرورش، نگین، گلهای رنگارنگ، پیام نو، نامهٔ فرهنگستان، فردوسی، آینده، آرمان، مهر ایران، ایراننامه و سخن چاپ و منتشر شد. این مقالهها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژهشناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است.
در عرصه شاعری[ویرایش]
آرامگاه بهار در گورستان ظهیرالدوله
برخی را عقیده بر آن است که بعد از جامی، در انسجام کلام و روانی طبع و جامعیت، شاعری هم پایه بهار نداشتهایم. بهار تحصیلات خود را به شیوه امروزی فرا نگرفته بود، اما با مطالعه عمیق در آثار گذشتگان به مدد حافظه پر بار و سرشار خود، این نقیصه را جبران کرد و در فنون ادبی و تحقیقی به پایهای از جامعیت رسید که بزرگترین محققان زمان به گفتهها و نوشتههای او استناد میکردند. به زبان عربی تا آن حد که بتواند از مسیر تحقیق و تتبع به آسانی بگذرد آشنا بود و با زبانهای فرانسه و انگلیسی تا حدودی آشنایی داشت. دیوانهای شاعران سلف را به دقت خوانده بود و این خود به حضور ذهن او در یافتن و به کار بردن لغات در ترکیبات شعری یاری میرساند. بهار در بدیهه گویی و ارتجال، طبعی فراخ اندیش و زودیاب داشت و به آسانی از مضایق وزن و تنگنای قافیه بیرون میآمد. پایه و مقام شاعری او در عنفوان جوانی در حدی بود که بعضی از حاسدان سرودههای او را به پدرش یا به بهار شروانی نسبت میدادند. حاسدان او را در معرض آزمایش نیز قرار دادند و لغاتی ناهنجار را بارها در اختیار او قرار دادند تا آنها را در یک بیت یا یک رباعی جای دهد و او در همه موارد خوب از عهده برمیآمد، و اعجاب و تحسین حاضران را برمیانگیخت.
قصاید او بیشتر ساخته و پرداخته طبع خود اوست. گاه نیز قصاید شعرای سلف را مانند رودکی، فرخی، جمال الدین عبدالرزاق، منوچهری و سنایی در وزن و قافیه تقلید کرده و به اصطلاح جواب گفتهاست. او در این شیوه تقلید نیز نوآوریهایی دارد. در قصیدهای که به تقلید از منوچهری سروده، توانستهاست الفاظ بیگانه را در مضامین نو چنان جای دهد که در بافت کلام ناهمگون و ناهنجار به نظر نرسد.
هنر شاعری او را بعد از قصیده، باید در مثنویهای او دید، مثنویهای کوتاه و بلندی که شمار آنها به بیش از هشتاد میرسد. در این میان مثنویهایی که در بحر حدیقه سنایی یا شاهنامه فردوسی و یا سبحه الابرار جامی سرودهاست بسیار جلب نظر میکند و در آنها از لحاظ شیوه گفتار به سبک این سه شاعر بسیار نزدیک شدهاست. بهار شاعری غزلسرا نبود و خود نیز چنین ادعایی نداشت. قصاید خود را به اقتضای طبع و غزلیات را بر سبیل تفنن میسرود. در میان غزلهای او نمونههایی که بتوان آنها را از حیث مضمون با سرودههای غزلسرایان معروف مقایسه کرد اندک است، هرچند از جنبه لفظی و فخامت و انسجام کلام بدان ایرادی نمیتوان گرفت، جز آنکه در غزل نیز بر خلاف رسم متعارف، گاه به تصریح و گاه به کنایه، مضامین انتقادآمیز و شکوائیه و وطنی و سیاسی را نیز گنجانیدهاست. بهار در دیگر اقسام شعر نیز طبع آزمایی کرده و آثار ارزندهای از خود به جا گذاشتهاست.
از تصنیفها و ترانههای سرودهٔ بهار «بهار دلکش»، «باد صبا بر گل گذر کن»، «ای شهنشه»، «ای شکستهدل»، «ای کبوتر»، «گر رقیب آید»، «ایران هنگام کار»، «ز من نگارم»، «پرده ز رخ برافکن»، «سرود پهلوی»، «عروس گل»، «به اصفهان رو» و «مرغ سحر» را باید نام برد.
فهرست کتابهای منتشرشده[ویرایش]
منظومهٔ چهار خطابه، ۱۳۰۵
اندرزهای آذرباد ماراسپندان (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲
یادگار زریران (ترجمهٔ منظوم از پهلوی)، ۱۳۱۲
زندگانی مانی، ۱۳۱۳
گلشن صبا، فتحعلی خان صبا (تصحیح)، ۱۳۱۳
احوال فردوسی، ۱۳۱۳
تاریخ سیستان (تصحیح)، ۱۳۱۴
رسالهٔ نفس ارسطو ترجمهٔ باباافضل کاشانی (تصحیح)، ۱۳۱۶
مجملالتواریخ والقصص (تصحیح)، ۱۳۱۸
منتخب جوامعالحکایات، سدیدالدین عوفی (تصحیح)، ۱۳۲۴
سبک شناسی، (سه جلد) ۱۳۲۱–۱۳۲۶
تاریخ مختصر احزاب سیاسی (دو جلد)، ۱۳۲۱–۱۳۶۳
دستور زبان فارسی پنج استاد (به همراهی قریب، فروزانفر، رشید یاسمی، همایی)، ۱۳۲۹
شعر در ایران، ۱۳۳۳
تاریخ تطّور در شعر فارسی، ۱۳۳۴
دیوان اشعار، تهران، ۱۳۳۵
تاریخ بلعمی، ابوعلی محمدبن محمد بلعمی (تصحیح) (به کوشش محمد پروین گنابادی)، ۱۳۴۱
فردوسینامه بهار، (به کوشش محمد گلبن)، ۱۳۴۵
رساله در احوال محمدبن جریر طبری
بهار و ادب فارسی
جستارهای وابسته[ویرایش]
خانه ملک الشعرا بهار
منابع[ویرایش]
↑ مشاهیر ادب معاصر ایران، گردآوری و پژوهش: علی میرانصاری، ج ۲، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، ص ۳
↑ زندگینامه مشاهیر - محمدتقی بهار
بهار، محمدتقی. تاریخ مختصر احزاب سیاسی. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۷. صص الف تا یج.
بهار، محمدتقی. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۱. صص الف تا یج.
بهار، محمدتقی. دیوان بهار. چاپ اول. تهران، ۱۳۶۸.
سپانلو، محمدعلی. بهار. چاپ اول. تهران: طرح نو، ۱۳۷۴.
مصاحب، غلامحسین (سرپرست). دائرةالمعارف فارسی. چاپ سوم. تهران: امیرکبیر، کتابهای جیبی، ۱۳۸۱. صص ۴۷۵ و ۴۷۶.
این مقاله شامل بخشهایی به قلم محمدتقی بهار (درگذشته در ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) است. حقوق معنوی آن بخشها برای محمدتقی بهار محفوظ است.
[۱]
پیوند بهبیرون[ویرایش] مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به محمدتقی بهار در ویکیگفتاورد موجود است.
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ محمدتقی بهار موجود است.
سایت رسمی ملک الشعراء بهار
آخرین روزهای محمدتقی بهار به روایت پسرش
کتاب «تاریخ احزاب سیاسی ایران» نوشته ملک الشعراء بهار
گزیده دیوان اشعار ملک الشعرای بهار در فرمت PDFدادههای کتابخانهای WorldCat • VIAF: 64150244 • LCCN: n87944504 • ISNI: 0000 0001 1067 6723 • GND: 118932500 • BNF: cb13325943g (دادهها)
ن • ب • و
ادبیات فارسی
ادبیات فارسی باستان
کتیبههای فارسی باستان • سنگنبشته بیستون • سنگنبشته گنجنامه • نقش رستم • سنگنبشته خشایارشا در ترکیه
ادبیات پارسی میانه
دینی ترجمه و تفسیر اوستا زند • پازند • یسنها • ویسپرد • وندیداد • هیربدستان و نیرنگستان • یشتها • گاهان
دانشنامههای دینی دینکرد • بندهشن هندی • بندهشن بزرگ • گزیدههای زادسْپَرَم • نامههای منوچهر • دادِستان دینیگ • روایتهای پهلوی • نامه تنسر
فلسفی و کلامی شکند گمانیک ویچار • پس دانشن کامگ • گُجَستَک اَبالیش • زبور پهلوی
الهام و پیشگویی ارداویرافنامه • زند وهمن یسن • جاماسبنامه • یادگار جاماسبی • منظومه بهرام ورجاوند
قوانین دینی شایست نشایست • روایت امید اشوهشتان • روایات آذرفرنبغ فرخزادان • روایات فرنبغ سروش • پرسشنیها • مادگان هزار دادستان
اندرزنامههای پهلوی مینوی خرد • دانای مینوی خرد • یادگار بزرگمهر • اندرزنامه آذرپاد مهراسپندان • اندرز اوشنَر دانا • اندرز دانایان به مزدیسنان • اندرز خسرو قبادان • اندرز پوریوتکیشان • اندرز دستوران به بهدینان • اندرز بهزاد فرخپیروز • پنج خیم روحانیان • داروی خرسندی • خویشکاری ریدگان • اندرز کنم به شما کودکان • سودگر نسک
آثار مانوی انجیل زنده • شاپورگان • گنجینه زندگان • رازان • غولها • نامهها • زبور مانی
غیردینی نثر کتابی کارنامه اردشیر بابکان • یادگار زریران • خسرو و ریدگ • گزارش شطرنج • شهرستانهای ایرانشهر • شگفتی و برجستگی سیستان • ماتیکان یوشت فریان • ماه فروردین روز خرداد • سورسخن • فرهنگ پهلوی • فرهنگ اویم ایوک • آیین نامهنویسی • خوداینامگ • کتاب کاروند
متفرقه سنگنوشتههای دولتی در دوران ساسانی • کعبه زرتشت • سفالنوشتهها • پوستنوشتهها • فلزنوشتهها • مهرها • سکهنوشتهها
شعر درخت آسوری • خیم و خرد فرخمرد • خرد
ادبیات فارسی کلاسیک
شعر سدهٔ یکم دارایدخت
سدهٔ دوم ابوالعباس مروزی
سدهٔ سوم حنظله بادغیسی • راتبه نیشابوری • رودکی • ابن رومی • ابوحفص سغدی • شهید بلخی • محمد پسر مخلد سگزی • محمد پسر وصیف سجزی • مسعودی مروزی • فیروز مشرقی • بسام کرد • ابوسلیک گرگانی
سدهٔ چهارم آغاجی بخارایی • ابوسعید ابوالخیر • ابوالفتح بستی • ابوالفرج سگزی • ابوطاهر خسروانی • رونقی بخارایی • سپهری بخارایی • بدیع بلخی • بشار مرغزی • ابوالمؤید بلخی • بندار رازی • بهرامی سرخسی • بوالمثل بخارایی • ابواسحاق جویباری • خبازی نیشابوری • خجسته سرخسی • خسروی سرخسی • دقیقی • رابعه بلخی • ابوالعباس ربنجنی • ابوشکور بلخی • رودکی • ابوحفص سغدی • شاکر جلاب • شهید بلخی • عماره مروزی • عنصری بلخی • فردوسی • محمد عبده کاتب • حکاک مرغزی • مسعودی مروزی • ابوطیب مصعبی • معروفی بلخی • ابوزراعه معمری • معنوی بخارائی • منتصر سامانی • منجیک ترمذی • منطقی رازی • نصر بن منصور • ابوشعیب هروی • طاهر چغانی • کسایی مروزی • عبدالله روزبه النکتی
سدهٔ پنجم ابوسعید ابوالخیر • فخرالدین اسعد گرگانی • خواجه عبدالله انصاری • باباطاهر • خیام • دانشی طوسی • مسعود سعد سلمان • سنایی • اسدی طوسی • عسجدی • عنصری بلخی • عیوقی • کافرک غزنوی • غضائری رازی • ابوالفرج رونی • فرخی سیستانی • قطران تبریزی • لبیبی • منوچهری دامغانی • ناصرخسرو • ازرقی هروی • عبدالله روزبه النکتی • ایرانشاه بن ابیالخیر
سدهٔ ششم اثیر اخسیکتی • ادیب صابر • محمد معزی • انوری • عمعق بخاری • خاقانی • خیام • ابوالفرج رونی • سراج قمری • مسعود سعد سلمان • سموری سجزی • سنایی • سوزنی سمرقندی • جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی • قاضی هجیم آملی • عبدالواسع جبلی • علی بن احمد سیفی • ظهیرالدین فاریابی • اشرف غزنوی • فلکی شروانی • قوامی رازی • مهستی گنجهای • مولانا شاهین شیرازی • عطار نیشابوری • رشیدالدین وطواط • نظامی گنجوی • بهاءالدین ولد • عبدالقادر گیلانی • علی بنحامد کوفی • عثمان مروندی • ابوالعلاء گنجهای • ایرانشاه بن ابیالخیر
سدهٔ هفتم بدر جاجرمی • کمالالدین اسماعیل • افضلالدین کاشانی • امیرخسرو دهلوی • اوحدالدین کرمانی • مولوی • همام تبریزی • پوربهای جامی • بهرام پژدو • زرتشت بهرام پژدو • سراج قمری • سراجالدین سگزی • سعدی • شمس قیس رازی • شیخ محمود شبستری • فخرالدین عراقی • سیف فرغانی • ابن یمین • عمید لویکی • اوحدی مراغهای • مجد همگر • مولانا ناصری • عطار نیشابوری • بوعلی قلندر • کیکاووس رازی • نظامی گنجوی • سلطان ولد • علی بنحامد کوفی • عثمان مروندی • ملکتاجالدین دهلوی • شهابالدین بدایونی • امیرحسن دهلوی • خواجه عبیدالدین
سدهٔ هشتم شاهین شیرازی • ابواسحاق اطعمه • فضلالله استرآبادی • امیرخسرو دهلوی • قاسم انوار • مغربی تبریزی • همام تبریزی • حافظ • حیدر شیرازی • برندق خجندی • کمال خجندی • رستم خوریانی • شرفالدین رامی • عبید زاکانی • سلمان ساوجی • امیر شاهی • شیخ محمود شبستری • سیف فرغانی • ابن یمین • بدر چاچی • ابوعلی قلندر • خواجوی کرمانی • عماد فقیه کرمانی • اوحدی مراغهای • عمادالدین نسیمی • نعمتالله ولی • امیرحسن دهلوی • جهانملک خاتون • حمدالله مستوفی • جام جونه • حماد جمالی • زینالدین واصفی هراتی • لطفالله نیشابوری • میر سید علی همدانی
سدهٔ نهم آذری طوسی • محمد محمد آملی • ابن حسام • ابواسحاق اطعمه • قاسم انوار • عصمت بخاری • فخرالدین بخاری • کمالالدین بنایی • مغربی تبریزی • جامی • هلالی جغتائی • برندق خجندی • هاتفی خرجردی • رستم خوریانی • رضای سبزواری • بساطی سمرقندی • سکندر لودی • امیر شاهی • اهلی شیرازی • بابا فغانی شیرازی • عطار تونی • علیشیر نوایی • محمد کاتبی • مسیحی فوشنجی • مکتبی شیرازی • محمد فضولی • نظامالدین محمود قاری • مهری هروی • کاتبی ترشیزی • نعمتالله ولی • حسنشاه هروی • اسیری لاهیجی • قبولی هروی • آصفی هروی هراتی • زینالدین واصفی هراتی • عبدالرحمن مشفقی بخارایی • مهری هراتی • لطفالله نیشابوری • اهلی ترشیزی • شهیدی قمی
سدهٔ دهم شفائی اصفهانی • وحشی بافقی • کمالالدین بنایی • ظهوری ترشیزی • هلالی جغتائی • هاتفی خرجردی • فیضی دکنی • جمالی دهلوی • عرفی شیرازی • علیشیر نوایی • محتشم کاشانی • مولانا همتی انگورانی • اهلی شیرازی • مکتبی شیرازی • میر رضی آرتیمانی • نظیری نیشابوری • محمد فضولی • سحابی استرآبادی • شانی تکلو • بابا فغانی شیرازی • آصفی هروی هراتی • حیدر کلوچهپز هراتی • سقای بخارایی • مطربی سمرقندی • دوستی بدخشی • سیدای نسفی • فطرت زردوز سمرقندی • ظهوری دکنی • لسانی شیرازی • شرفجهان قزوینی • لحافدوز همدانی • فهمی استرآبادی • اهلی ترشیزی • شهیدی قمی
سدهٔ یازدهم میر رضی آرتیمانی • طالب آملی • شفائی اصفهانی • شوکت بخاری • ظهوری ترشیزی • سلیم تهرانی • فیضی دکنی • قاسم دیوانه مشهدی • ابوالفتح سگزی • احولی سیستانی • اسیر شهرستانی • محمدسعید اشرف مازندرانی • سلطان باهو • ملاشاه بدخشی • جهانآرا بیگم • حمزه غافل سیستانی • زلالی خوانساری • زیبالنسا • عبدالقادر بیدل • سرمد کاشانی • کلیم کاشانی • ندیم کشمیری • شاپور تهرانی • صائب تبریزی • صوفی مازندرانی • صیدی طهرانی • باذل مشهدی • قدسی مشهدی • نظیری نیشابوری • مولانا همتی انگورانی • محسن فیض کاشانی • سحابی استرآبادی • فیاض لاهیجی • شانی تکلو • منیر لاهوری • مجذوب تبریزی • طرزی افشار • کرام بخارایی • سیدای نسفی • حسین شهرت شیرازی • عاقل خان رازی خوافی • مطربی سمرقندی • نخلی بخارایی • ناظم هراتی • سرافراز سمرقندی • قانع نسفی • فصیحی هروی • نجیب کاشانی • رجبعلی واحد تبریزی
سدهٔ دوازدهم محمدسعید اشرف مازندرانی • هاتف اصفهانی • آزاد بلگرامی • آذر بیگدلی • عبدالرزاق دنبلی • عبدالقادر بیدل • فقیر دهلوی • وصال شیرازی • فتحعلیخان صبای کاشانی • حزین لاهیجی • باذل مشهدی • ندیم تتوی • ندیم لکهنوئی • قصاب کاشانی • صباحی بیدگلی • مشتاق اصفهانی • طبیب اصفهانی • غنیمت پنجابی • حشمت بدخشانی • کرام بخارایی • سپندی سمرقندی • طغرل احراری • حسین شهرت شیرازی • عاقل خان رازی خوافی • املای بخارایی • غیاثی بدخشی • نقیبخان طغرل احراری • شمسالدین شاهین • واله داغستانی • ظفرخان جوهری • صادق منشی بخارایی • مخلص کاشانی • محسن تأثیر تبریزی • نجیب کاشانی • واله اصفهانی • محیط قمی
سدهٔ سیزدهم صفای اصفهانی • نشاط اصفهانی • فروغی بسطامی • یغمای جندقی • فایز دشتی • غالب دهلوی • فقیر شیرازی • قاآنی شیرازی • وصال شیرازی • وقار شیرازی • محمودخان صبا • طاهره قرةالعین • فتحعلیخان صبای کاشانی • نادره • بیدل کرمانشاهی • عبرت نایینی • عبدالرزاق دنبلی • نقیبخان طغرل احراری • شمسالدین شاهین • ظفرخان جوهری • تاشخواجه اسیری • صادق منشی بخارایی • سلطان خواجه اداء سمرقندی • جیحون یزدی • واله اصفهانی • محیط قمی • مفتون بردخونی
نثر
معاصر
شاعران ایران نوقدمایی عارف قزوینی • محمدتقی بهار • سیمین بهبهانی • هوشنگ ابتهاج • پروین اعتصامی • حسین منزوی • ایرج میرزا • سیاوش کسرایی • محمدحسین شهریار • نادر نادرپور • میرزاده عشقی • محمد فرخی یزدی • محمدرضا عبدالملکیان • فریدون مشیری • پرویز ناتل خانلری • فریدون توللی • گلچین گیلانی • عبرت نایینی • کریم امیری فیروزکوهی • مظاهر مصفا • ژولیده نیشابوری • عبدالحسین جلالیان • محمدعلی ریاضی یزدی • عماد خراسانی
نیمایی مهدی اخوان ثالث • منوچهر آتشی • فروغ فرخزاد • نصرت رحمانی • سهراب سپهری • محمدرضا شفیعی کدکنی • منوچهر شیبانی • اسماعیل شاهرودی • م. آزاد • اسماعیل خویی • محمد زهری • محمد مختاری • طاهره صفارزاده • نیما یوشیج • ضیاء موحد • سعید سلطانپور • سیروس مشفقی • منصور اوجی
سپید بیژن جلالی • تندرکیا • هوشنگ ایرانی • احمد شاملو • نازنین نظام شهیدی • ایرج صفشکن • قاسم آهنینجان
موج نو احمدرضا احمدی • محمدرضا اصلانی • بیژن الهی • هوشنگ ایرانی • بهرام اردبیلی • محمدعلی سپانلو • هوتن نجات • م. مؤید • حمید عرفان • حسین رسائل • شاهرخ صفایی • شهرام شاهرختاش • فریدون معزیمقدم • م. نوفل • محمدرضا فشاهی • عظیم خلیلی • مجید نفیسی • تیرداد نصری • جواد مجابی • فیروز ناجی
حجم یدالله رؤیایی • محمدحسین مدل • سهراب مازندرانی • هوشنگ چالنگی • شاپور بنیاد • آرش جودکی • بیژن الهی • محمود شجاعی • بهرام اردبیلی • پرویز اسلامپور • احمدرضا چهکنی • محمدرضا اصلانی • هوشنگ صهبا • علی قلیچخانی • رضا زاهد • عزت قاسمی • هوشنگ آزادیور • علی مؤمنی • قاسم مؤمنی • احمد سینا • محمود مؤمنی • حسین شرنگ • خشایار فهیمی • منصور خورشیدی • راحا محمدسینا • سیروس آتابای
ناب هوشنگ چالنگی • آریا آریاپور • سیدعلی صالحی • فیروزه میزانی • سیروس رادمنش • یارمحمد اسدپور • فرامرز سلیمانی • همایونتاج طباطبایی • مینا دستغیب • آذر مطلقفرد • مهین خدیوی
موج سوم هرمز علیپور • قیصر امینپور • محمدحسین مدل • هوشنگ رئوف • تقی خاوری • محمدعلی فرشته حکمت • فیروزه میزانی • کامیار شاپور • کاوه بهمن
دههٔ هفتاد رضا براهنی • علی باباچاهی • علیرضا پنجهای • شاپور بنیاد • مسعود احمدی • سیدعلی صالحی • بهزاد خواجات • فرشته ساری • شهرام شیدایی • نصرتالله مسعودی • نسرین جافری • بیژن کلکی • منیره پرورش • آذر کیانی • شیوا ارسطویی • ندا ابکاری • غلامحسین نصیریپور • مفتون امینی • اورنگ خضرایی • مهرداد فلاح • علیرضا کرمی • بهزاد زرینپور • مسعود جوزی • علی عبدالرضایی • شهرام رفیعزاده • رزا جمالی • گراناز موسوی • ابوالفضل پاشازاده (پاشا)
پسانوگرا لی باباچاهی • رضا براهنی
دههٔ هشتاد شمس لنگرودی • بیژن نجدی • رسول یونان • حافظ موسوی • مهرنوش قربانعلی • هیوا مسیح • عباس صفاری • گروس عبدالملکیان • سارا محمدی اردهالی
افغانستان نادیا انجمن • واصف باختری • رازق فانی • خلیلالله خلیلی • یوسف کهزاد • مسعود نوابی • عبدالعلی مستغنی • محمدکاظم کاظمی • فضلالله قدسی • ابوطالب مظفری • سعادت ملوکتاش • فدایی هروی • مخفی بدخشی • عبدالکریم تمنا • صوفی عشقری • نادیه فضل • محجوبه هروی
تاجیکستان صدرالدین عینی • فرزانه خجندی • اسکندر ختلانی • ابوالقاسم لاهوتی • گلرخسار صفیاوا • لایق شیرعلی • پیرو سلیمانی • میرزا تورسونزاده • میرزا عبدالواحد مُنظِم • صدرِ ضیا • ساتِم اُلُغزاده • بازار صابر • محمدجان شکوری بخارایی • جلال اکرامی • عبید رجب • محمدعلی عجمی • صفیه گلرخسار • مردخای بهایف • زلفیه عطایی • مؤمن قناعت • عسکر حکیم • عنایت حاجییوا • عبدوملک بهاری • مجیب مهرداد • گلنظر کلدی • تیمور ذوالفقارف • عاشور صفر • دارا نجات • احمدجان رحمتزاد • جوره هاشمی
ازبکستان اسد گلزاده • شهزاده نظرووا
پاکستان اقبال لاهوری • حفیظ جالندهری
ارمنستان ادوارد حقوردیان
رماننویسان علیمحمد افغانی • غزاله علیزاده • بزرگ علوی • رضا امیرخانی • مهشید امیرشاهی • رضا براهنی • سیمین دانشور • محمود دولتآبادی • علیاشرف درویشیان • منصور یاقوتی • لاری کرمانشاهی • فرهاد حیدری گوران • حامد اسماعیلیون • رضا قاسمی • هوشنگ گلشیری • ابوتراب خسروی • احمد محمود • شهریار مندنیپور • عباس معروفی • ایرج پزشکزاد • عبدوملک بهاری • تیمور ذوالفقارف
داستانکوتاهنویسان جلال آلاحمد • یوسف علیخانی • کورش اسدی • شمیم بهار • صادق چوبک • سیمین دانشور • نادر ابراهیمی • علیمراد فدایینیا • ابراهیم گلستان • هوشنگ گلشیری • صادق هدایت • بهرام حیدری • محمدعلی جمالزاده • ابوتراب خسروی • مصطفی مستور • جعفر مدرس صادقی • هوشنگ مرادی کرمانی • علیاشرف درویشیان • منصور یاقوتی • لاری کرمانشاهی • فرهاد حیدری گوران • حامد اسماعیلیون • بیژن نجدی • شهرنوش پارسیپور • غلامحسین ساعدی • بهرام صادقی • گلی ترقی • کاظم تینا تهرانی
نمایشنامهنویسان رضا عبدو • میرزا فتحعلی آخوندزاده • بهرام بیضایی • بیژن مفید • غلامحسین ساعدی • هنگامه مفید • عباس نعلبندیان • اکبر رادی • پری صابری • محمود استادمحمد • میرزاده عشقی • محسن یلفانی • حمید امجد • محمد چرمشیر • محمد یعقوبی • علیرضا نادری • نغمه ثمینی • محمد عثماناف • خسرو حکیم رابط • رضا صابری • رضا قاسمی • حسین پاکدل • حسین پناهی • محمد رحمانیان
فیلمنامهنویسان سعید عقیقی • محمدرضا اصلانی • رخشان بنیاعتماد • بهرام بیضایی • اصغر فرهادی • حسين شهابي • ابراهیم گلستان • علی حاتمی • ابراهیم حاتمیکیا • داریوش مهرجویی
سایر علیاکبر دهخدا
ن • ب • و
شخصیتهای تاثیرگذار در انقلاب مشروطه
قاجار
قیام تنباکو • اصناف و قیام تنباکو • جنبش مشروطه ایران • فتح تهران • اصناف و انقلاب مشروطیت
شاهان قاجار ناصرالدین شاه قاجار • مظفرالدینشاه قاجار • محمدعلیشاه قاجار • احمد شاه قاجار
شاهزادهها واطرافیان
شاه قاجار و رجال سیاسی کامران میرزا • عینالدوله • رکنالملک • ضرغام السلطنه • سردار اسعد بختیاری • احمد خان علاءالدوله • ظلالسلطان • ارشدالدوله • شعاعالسلطنه • جواد سعد الدوله • حسین پاشا امیر بهادر • سالارالدوله • قوام السلطنه • شجاع نظام مرندی • میرزا نصراللهخان نائینی • میرزا حسینخان سپهسالار • عزیزخان مکری • ابوالحسن میرزا قاجار • حسن پیرنیا • حسین پیرنیا • علیاصغرخان اتابک • عبدالحسین میرزا فرمانفرما • سپهدار تنکابنی • سپهدار رشتی • عضدالملک • ناصرالملک • حسن مستوفی • صمصامالسلطنه • شیخ خزعل • یپرم خان ارمنی • مرتضیقلی صنیعالدوله • محمود احتشام السلطنه • حاج حسین امین الضرب • حاج محمد تقی بنکدار • مخبرالسلطنه • میرزا ابراهیم تبریزی • سلیمان میرزا اسکندری • علیخان ظهیرالدوله • امیر مفخم بختیاری • سلطان محمد خان سردار اشجع • سردار ظفر بختیاری • یوسف خان امیر مجاهد
روشنفکرهای سیاسی یوسف مستشارالدوله • میرزا عبدالرحیم طالبوف • میرزا ملکم خان • میرزا آقاخان کرمانی • محمد میرزا کاشفالسلطنه • علی مسیو • سیدحسین اردبیلی • حسن تقیزاده • احمد کسروی • سلیمانمیرزا اسکندری • میرزا حسن رشدیه • محمد علی سیاح محلاتی
روحانیون آیتالله عبدالله لاهیجی • آیتالله محمد کاظم خراسانی • آیتالله میرزا حسین تهرانی • سید جمالالدین اسدآبادی • سید محمد طباطبایی • سید عبدالله بهبهانی • سید اسدالله خرقانی • ملکالمتکلمین • میرزا فضلعلی آقا تبریزی • سید نصرالله اخوی • میرزا احمدخان عمارلویی • نورالله نجفی اصفهانی • آقا نجفی اصفهانی • قاضی ارداقی • میرزا یحیی دولت آبادی • محمدمهدی شریف کاشانی • ملا علی کنی آملی • شیخ فضلالله نوری • ثقةالاسلام تبریزی • محمد خیابانی • میرهاشم تبریزی • ملا محمد خمامی • میرزا حسن آقا مجتهد • محمد حسین نائینی • سید جمال الدین واعظ • سید علی یزدی • سید محمدرضا مساوات • شیخ ابراهیم زنجانی • میرزا ابوطالب زنجانی • میرزا ابوالقاسم افصح المتکلمین
شاعرها و نویسندهها ادیب الممالک فراهانی • ایرج میرزا • علی اکبر دهخدا • میرزاده عشقی • میرزا علی اکبر صابر • عارف قزوینی • ملکالشعرا بهار • سید اشرفالدین گیلانی • محمد فرخی یزدی • ابوالقاسم لاهوتی • میرزا حسین کسمایی • زینالعابدین مراغهای • میرزا فتحعلی آخوندزاده • خاوری کاشانی • جهانگیرخان صور اسرافیل • شیخ احمد روحالقدس • مجدالاسلام کرمانی • اسماعیل امیرخیزی • حسین کاظم زاده • محمد علی تربیت
افراد سرشناس
از میان مردم ضرغام السلطنه • آقا بالاخان • ستارخان • باقرخان • حیدرخان عمواوغلی • یارمحمدخان کرمانشاهی • یپرمخان • جعفرقلیخان بختیاری • حاج علی دوافروش • مهدی کوزهکنانی • میرزا حسین واعظ • حسن شریفزاده • عباسآقا تبریزی • میرزا جواد ناطق • شیخ احمد روحی • سید الدوله • سردار مقتدر سنجابی • احسان الله خان دوستدار • صمد شجاعالدوله • محمدناصر صفا • حاج باباخان اردبیلی • حاج محمدتقی بنکدار • ارباب جمشید • کیخسرو شاهرخ
افراد غیر ایرانی ژوزف نوز • مورگان شوستر • هاوارد باسکرویل • ادوارد براون • دو هارتوویک • چارلز مارلینگ • ولادیمیر لیاخوف
زنان افتخار السلطنه • فروغ الدوله • تاج السلطنه • زینب پاشا • بی بی وزیروف • ماهرخ گوهر شناس • صدیقه دولت آبادی • بیبی مریم بختیاری
ن • ب • و
حکومت دودمان پهلوی ایران
رضاشاه قرارداد دارسی • جنبش مشروطه • جنبش جنگل • انقلاب ۱۹۱۷ روسیه • قرارداد ۱۹۱۹ • ایران در جنگ جهانی اول • کودتای ۱۲۹۹ • مجلس مؤسسان • انحلال سلسله قاجار • قانون اساسی مشروطه • قرارداد ۱۹۳۳ • صنعت نفت ایران • هزاره فردوسی • نوسازی ارتش • ایران در جنگ جهانی دوم
محمدرضاشاه تاجگذاری • آغاز پادشاهی • ساواک • واگذاری آب هیرمند به افغانستان • کودتای ۲۸ مرداد • قرارداد کنسرسیوم • پیمان سنتو • انقلاب سفید • جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی • استقلال بحرین • شهستان پهلوی • شورای سلطنت • انقلاب ۱۳۵۷ ایران
درباریان تاجالملوک • سلیمان بهبودی • عصمت دولتشاهی
مقالات مرتبط بهائیان در حکومت پهلوی • اقتصاد در دوره پهلوی • تبارنامه دودمان پهلوی • سیاست دینی حکومت پهلوی • فساد مالی در دوران پهلوی • سرود شاهنشاهی ایران
ردهها: ادیبان اهل ایران
اعضای فرهنگستان ایران
افراد در انقلاب مشروطه
اهالی گرجیتبار ایران
اهالی مشهد
تاریخنگاران اهل ایران
تاریخنگاران اهل مشهد
تذکرهنویسان اهل ایران
تذکرهنویسان اهل مشهد
درگذشتگان ۱۳۳۰
درگذشتگان ۱۹۵۱ (میلادی)
روزنامهنگاران اهل ایران در دوره قاجار
روزنامهنگاران سیاسی اهل ایران
زادگان ۱۲۶۵
زادگان ۱۸۸۶ (میلادی)
زادگان ۱۸۸۷ (میلادی)
سیاستمداران اهل مشهد
شاعران اهل ایران
شاعران اهل مشهد
شاعران گرجیتبار ایران
مترجمان اهل ایران
مدفونان در گورستان ظهیرالدوله
مصححان اهل ایران
مقالهنویسان اهل ایران
نمایندگان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی
نمایندگان مجلس شورای ملی
نویسندگان اهل مشهد
نویسندگان سیاسی اهل ایران
نویسندگان اهل ایران
وزیران ایران
ایرج میرزا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
ایرج میرزا
زادروز ۱۲۹۱ (قمری)
۱۸۷۴ (میلادی)
تبریز
پدر و مادر غلامحسینمیرزا (پدر
مرگ ۲۷ شعبان ۱۳۴۳ (قمری)
۲۲ اسفند ۱۳۰۴
۱۹۲۶ (میلادی)
خیابان ایران (عینالدوله)، خیابان پهلوی بازارچه سقاباشی تهران
ملیت ایران
علت مرگ سکته قلبی
جایگاه خاکسپاری گورستان ظهیرالدوله، شمیران
در زمان حکومت اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی
پیشه شاعر
سبک نوشتاری هزلیات
تخلص جلالالممالک، فخرالشعرا
فرزندان جعفرقلی میرزا، خسرومیرزا، ربابه
دانشگاه دارالفنون تبریز
ایرج میرزا (۱۲۵۱ خورشیدی تبریز[۱] - ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی تهران)[۲] ملقب به «جلالالممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجسته ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی)[۳] و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود.[۴] ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژگان و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود.
محتویات
۱ زندگینامه
۲ شخصیت
۲.۱ دیدگاه سیاسی
۲.۲ دیدگاه مذهبی
۲.۳ دیدگاه اجتماعی
۳ یادواره
۴ نقد ایرج
۵ آثار
۵.۱ مثنوی عارفنامه
۵.۲ مثنوی زهره و منوچهر
۶ پانویس
۷ جستارهای وابسته
۸ منابع
۹ پیوند به بیرون
زندگینامه[ویرایش]
او فرزند صدرالشعرا غلامحسینمیرزا، نوهٔ ایرج پسر فتحعلیشاه و نتیجهٔ فتحعلی شاه قاجار بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در همان مدرسه مقدمات عربی و فرانسه را آموخت. وقتی امیرنظام گروسی مدرسه مظفری را در تبریز تاسیس کرد، ایرج میرزا سمت معاونت آن مدرسه را یافت و در این سمت مدیریت ماهنامه ورقه (نخستین نشریه دانشجویی تبریز) را برعهده گرفت. در نوزدهسالگی لقب «ایرج بن صدرالشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی از جمله کار در وزارت فرهنگ (معارف آنزمان) پرداخت. سپس به استخدام اداره گمرک درآمد و پس از مشروطیت هم در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان خدمت کرد. ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در منزلی در تهران درگذشت. ایرج میرزا به زبانهای ترکی، فارسی، عربی و فرانسه تسلط داشت و روسی نیز میدانست و خط نستعلیق را خوب مینوشت. آرامگاه ایرج میرزا در گورستان ظهیرالدوله تهران قرار دارد.[۵][۶][۷][۸][۹][۱۰]
شخصیت[ویرایش]
ایرج به گروهی از شاهزادگان قاجار تعلق داشت که در حکمرانی بر کشور سهم موثری نداشتند ولی با این وجود، تعلق خاطر خود را به نسب و اشرافیت خود حفظ کرده بودند. ایرج نیز مانند پدرش صدرالشعرا، گاه دچار فقر و تنگدستی میشد و از همین رو همفکری و همدردی با تهیدستان و روح اعتراض به نابرابریهای اجتماعی در وی زنده بود. او به سبب خصلت ولخرجی، سفرهای مداوم و تغییر مکرر شغل، برخلاف میل باطنی خود گاه مجبور به مدیحهسرایی اعیان و اشراف میشد ولی به نحو ملایم اما موثر از این کار ابراز دلتنگی و بیزاری میکرد.[۱۱][۱۲]
کسانی که از نزدیک با ایرج ارتباط داشتهاند، گفتهاند که او در زندگی روزمره مردی متین و موقر بوده و در جمع به لفظ قلم سخن میگفته اما هنگام حضور در محافل خصوصی و در میان دوستان، این حریم به یکباره از میان میرفت و به بذلهگویی مبدل میشد.[۱۳] یک پروفسور خاورشناس روسی که در زمان حیات ایرج او را ملاقات کرده در باره او میگوید:[۳]
مردی بود سیاهسوخته و لاغراندام و متوسطالقامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند، جان میگرفت...
دیدگاه سیاسی[ویرایش]
نوشتار اصلی: جنبش مشروطه
ایرج به همراه ملکالشعرا بهار، بلندترین صدای شعر دورهٔ مشروطه بود. او بر خلاف بهار که از زاویه میهنپرستی به مشروطه مینگریست، بیشتر از دیدگاه یک بورژوای اشرافی، منتقد روابط اجتماعی بود.[۱۴] و ضمن آنکه توده مردم را فاقد شعور سیاسی و درک اجتماعی میدانست، دوری از خطر در افتادن با قدرتمندان و پیروی از مصلحت را برای دوستان تجویز میکرد.[۱۵]رعایا جملگی بیچارگان اند که از فقر و فنا آوارگان اند
تمام از جنس گاو و گوسفندند نه آزادی نه قانون میپسندند
برای همچو ملت همچو مردم نباید کرد عقل خویش را گم
باوجود آنکه ایرج به شاهزادگی خود مباهات میکرد، ولی ابیاتی نیز در نقد و بدگویی درباره محمدعلی شاه و احمد شاه از وی باقیماندهاست؛ بنابراین او فارغ از حب و بغض و تعصب بیجا، منش روشنفکری و آزاداندیشی را پیشه خود ساخته بود. تا جایی که در قیام کلنل محمدتقیخان پسیان، از مشاورین او به شمار میرفت.[۱۶] او محافظهکارانه، دخالت در سیاست را تا جایی تجویز میکرد که به منافع شخصی لطمه نخورد؛ ولی در عین حال عقاید وطنپرستانهای نیز از خود بروز میداد.[۱۵]
دیدگاه مذهبی[ویرایش]
ایرج موضع سختی در برابر حجاب داشتهاست. این موضع را میتوان به راحتی در قطعه «کاروانسرا» مشاهده کرد. در جایجای دیوان ایرج از این مقوله سخن رفته و همین موضع باعث مخالفت دو گروه متفاوت، با ایرج و افکار او شدهاست: گروهی که به دلیل تمایلات مذهبی با ایرج مخالفت اصولی و عقیدتی داشتند و گروهی که به لحاظ سیاسی به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به او بودند. به هرحال با روی کار آمدن حکومت غیر مذهبی رضا شاه، گروه دوم از جمع مخالفان جدا شده و طرفدار او شدند.[۱۷]
نمونه خط نستعلیق ایرج میرزادر سردر کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا، خلق روی زن بی نقاب دیدند
آسیمهسر از درون مسجد تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق میرفت که مومنین رسیدند
این آب آورد و آن یکی خاک یک پیچه ز گِل بر او بریدند
ناموس به باد رفتهای را با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی چون شیر درنده میجهیدند
بی پیچه زن گشادهرو را پاچین عفاف میدریدند
لبهای قشنگ خوشگلش را مانند نبات میمکیدند
بالجمله تمام مردم شهر در بحر گناه میتپیدند
درهای بهشت بسته میشد مردم همه میجهنمیدند
میگشت قیامت آشکارا یکباره به صور میدمیدند
طیر از وَکَرات و وحش از جُحر انجم ز سپهر میرمیدند
این است که پیش خالق و خلق طلاب علوم روسفیدند
با این علما هنوز مردم از رونق ملک ناامیدند
این شاعر همچنین برخی از عقبماندگی کشور را به سبب عمل گروهی از روحانیون و روضهخوانان میدانست. او غزلی در هجو شیخ فضلالله نوری دارد.[۱۸] و علیرغم اینکه به عنوان یک شاعر سیاسی شناخته نمیشود، در برابر او موضعگیری نمودهاست.[۱۹]
ایرج در هجونامه مشهور خود به روحانیون قشری و ریاکار به شدت میتازد ولی در عین حال علمای حقیقی را نیز مستثنی میکند:... در ایران تا بود ملا و مفتی به روز بدتر از این هم بیفتی
فقط یک وقت یک آزاده بینی یکی چون آیتاللهزاده بینی...
به رغم این ایرج در لابهلای اشعار خود تمایالات و عقاید مذهبیاش را نیز آشکار میکند. از آن جمله در قصیدهای که در نعت پیامبر اسلام سروده:... مسافری تو و ناچار بایدت زادی که زاد باید مر مرد را به گاه رحیل
کدام زاد نکوتر ز حب پیغمبر که خلق را سوی ایزد ولای اوست دلیل...
یا مراثی با مطلع «رسم است هر که داغ جوان دید دوستان» و «سرگشته بانوان وسط آتش خیام» که در مورد حوادث عاشورا سروده و یا اشعار متعددی مانند «اندر خبر بود که نبی شاه حق پرست» و «گفـتم رهیـن مهـر تو شد این دل حزین» و همچنین «خوش آن که او را در دل بود ولای علـی» که در وصف حضرت علی (ع) سروده است. به عنوان نمونه دیگر از ابیاتی که عقاید مذهبی او را نمایان میکند میتوان به خاتمه شعر مشهور «نصیحت به فرزند» که خطاب به کودک خردسالش خسرو میرزا سروده اشاره کرد:... من میروم و تو ماند خواهی وین «دفتر درس» خواند خواهی
این جا چو رسی مرا دعا کن با فاتحه روحم آشنا کن.
دیدگاه اجتماعی[ویرایش]
ایرج منتقد اوضاع جامعه سنتی زمان خویش بود. او به راحتی با زبان مطایبه و طنز، از برخی از رسوم ایرانیان (مانند بلند شدن جلوی پای اشخاص هنگام ورود به مجلس) انتقاد میکرد.[۲۰]نام این رم را چو نادانان ادب بنهادهاند بیشتر از صاحبان سیم و زر رم میکنند
گر وزیری از درآید رم مفصل میشود دیگر آنجا اهل مجلس معتبر رم میکنند
او اگرچه در خصوص روابط کارگر و کارفرما با دیگر شعرای معاصر خویش همچون فرخی یزدی، میرزاده عشقی و عارف قزوینی همکلام میشد، ولی در این خصوص از چارچوب رفع تکلیف فراتر نرفته و تنها به کبر و غرور کارفرما ایراد میگرفت و به عمق روابط بیرحمانه استثماری بیتوجه میماند.[۲۱]
ایرج (همراه با مخبرالسلطنه هدایت) از اولین شاعرانی است که شعرهایی را بطور خاص برای کودکان سرودهاست. شعرهایی چون شوق درس خواندن، مهر مادر، کلاغ و روباه، خرس و صیادان، دو نفر دزد خری دزدیدند، نصیحت به فرزند، ما که اطفال این دبستانیم از نمونههای اینگونه اشعار هستند که مضمون دلنشینی و جذابی را با زبان بسیار ساده و روانی مطرح میکنند.
وی چندین شعر نیز در احترام به مادر دارد. شعرهایی چون «قلب مادر» با مطلع «داد معشوق به عاشق پیغام/که کند مادر تو با من جنگ» و «مهر مادر» با مطلع «گویند مرا چو زاد مادر / پستان به دهان گرفتن آموخت» از معروفترین اشعار فارسی در مورد احترام به مادر هستند.گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت
شب ها سر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف برزبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست[۲۲]
اما آثار تربیتی اینگونه ادبیات کودک، توسط پروین اعتصامی و بعدها توسط صمد بهرنگی بهطور جدی به چالش کشیده شد.[۲۳] آثار ایرج از اولین دوره یکسان شدن کتابهای درسی در ایران، در کتابهای درسی چاپ شدهاست.[۲۴]
ایرج همچنین ازجمله نخستین مردانی در ایران شناخته میشود که از جنبشهای حامی حقوق زنان حمایت کردهاست.[۲۵]
یادواره[ویرایش]
آرامگاه ایرج میرزا
برخی از دوستان و شاعران همدوره با ایرج میرزا مانند محمدحسین شهریار و وحید دستگردی، در سوگ او اشعاری سرودهاند. قطعه زیر یکی از دو قطعهای است که ملکالشعرا بهار به یاد ایرج سرودهاست.[۲۶]ایرجا رفتی و اشعار تو ماند کوچ کردی تو و آثار تو ماند
بعد عمری دل یاران بردن دل ما سوختی از این مردن
قلم شاعری از کار افتاد ادبیات ز مقدار افتاد
بی تو رندی و نظربازی مُرد راستی سعدی شیرازی مُرد
همچنین قمرالملوک وزیری در رثای ایرج میرزا ترانه «امان از این دل» را در دستگاه سهگاه خواندهاست.[۲۷][۲۸] به گفته مرتضی نیداوود، ایرج میرزا چندی در جوانی واله قمر بود.[۲۹] بولواری در شهر مشهد به نام ایرج میرزا نامگذاری شده بود که در سال ۱۳۸۸ به دلیل آنچه «ادبیات مستهجن» ایرج خوانده شد، به جلال آل احمد تغییر نام یافت.[۳۰][۳۱]
نقد ایرج[ویرایش]
ایرج با وجود آشنایی به فرهنگ و ادبیات فرانسه و با آنکه به میزان مجاز بودن ورود هزل به حوزه عفت عمومی در آن زبان آشنا بود، ولی به وفور از معانی زشت، الفاظ رکیک و مضامین مستهجن در اشعار خود استفاده کردهاست. اینگونه واژهها چنان زیاد در اشعار او استفاده شدهاند که به اعتقاد برخی کارشناسان، نمیتوان دیوان ایرج را در دسترس کودکان قرار داد.[۳۲]
ایرج از نوزده سالگی به عنوان شاعر در دستگاه ولیعهد منصوب شده بود و برای عیدها و مراسم رسمی شعر میسرود. اما از آنجا که از سرودن مدایح درباری بیزار بود از این شغل خارج شد و پیشه منشیگری و دبیری را بر عهده گرفت. بیزاری از شعر که مربوط به این دوران سرودن مدایح بیمعنی و بیروح است باعث شده بود تا حتی در روزگاری که شعر را به خواهش دل خود میسرود نیز این کار را جدی نگیرد و به جای اینکه از شعر برای مطرح کردن مباحث اخلاقی و اجتماعی و سیاسی استفاده کند بدان به چشم وسیلهای برای تفنن و تصفیه حسابهای شخصی استفاده میکرد و اگر هم مسائل سیاسی و اجتماعی و اخلاقی در شعر او مطرح شده به عنوان یک مسئله فرعی جلوه کردهاست. اسدالله طلعت تبریزی منظومهای ۲۳۴ بیتی در انتقاد از عارفنامه ایرج میرزا سروده و در آن به این نکته اشاره کرده بود:تو ایرج دانم استاد زمانی جهان شعر را چون آسمانی
بلی تو آسمانی، من زمینم تو صاحب خرمنی، من خوشهچینم
ولیکن کاستی خود رتبهات را ز بس بیربط خواندی خطبهات را
نفهمیدی مقام خویشتن را به جای بد کشانیدی سخن را
این مسئله را طرفداران ایرج نیز قبول دارند که او قدر ذوق و قریحه شعری خود را ندانسته و بر میزان نفوذ و تاثیر کلام خود واقف نبود.
افزونبر اینگونه اشعار و کلمات رکیک، شعر ایرج با همه پختگی از نظر فن شعر نیز خالی از اشکال نیست. برخی از این نواقص چنین است:[۳۳]
اسقاط حرف «عین» بدل از اسقاط «همزه» در برخی ابیات مانند اسقاط عین در کلمه «عرضه» در بیت زیر:اعیاد گذشته که مدیح عرضه نمودم اینجا بدی، امروز ندانم به کجایی؟
جمع بستن کلمات عربی با دستور فارسی، مانند کلمه «مستمندین» در بیت زیر:نه شانه بود، که آن گیسوان به هم میدوخت کلید محبس دلهای «مستمندین» بود
وارد کردن کلماتی که جواز ورود به شعر ندارند مانند «فقط» در شعر فارسی.
استفاده مکرر از ساروجهای ادبی مانند «مر» و «ایدون» به ضرورت شعری
آثار[ویرایش]
آثار ایرج را میتوان به دو بخش پیش و پس از مشروطه تقسیم کرد. اشعار دوره پیش از مشروطه او که محصول دوران جوانی اوست، بیشتر قصایدی در ستایش رجال زمان و بزرگان قاجار است. بخش بزرگی از این دسته اشعار ایرج امروزه در دست نیست. اشعار دوره پس از مشروطه ایرج که بیشتر به انتقادهای اجتماعی در قالب مضامین بکر اختصاص دارد، دارای اعتبار ادبی بیشتری هستند.[۳۴][۳۵][۸] بخشی از آثار منظوم وی، در پاسخ به مسابقات ادبی (مطروحه) انجمنهای شعرا و یا نشریات معتبر ادبی بودهاست. قطعات «دل مادر» و «هدیه عاشق» در پاسخ به مطروحههای مجلات «ایرانشهر» و «اقدام» سروده شدهاند.[۳۶]
استفاده تقریباً بینظیر ایرج از زبان ساده و خروج او از چارچوبها و قالبهای رایج در شعر فارسی، باعث شده تا شعر او، جایگاه ویژهای نسبت به شاعران هم دوره خود در ادبیات فارسی بیابد. او علاوه بر اینکه پا را از هنجارهای پذبرفته شده و رایج شعر دوره خود فراتر گذاشته، معانی و مضامین جدید و فلسفه واقع گرایانهای را به شعر فارسی داخل میکند که باعث ایجاد فضای جدید ادبی پس از خود میشود. پرهیز از اغراقهای غیر ضروری رایج در شعر معاصرین و نزدیکی هرچه بیشتر به واقعیات روزمره، از خصوصیات شعر او است.[۳۷] آثار و اشعار ایرج میرزا مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعات و چندین مثنوی ازجمله مثنوی زهره و منوچهر و مثنوی عارفنامهاست.
مثنوی عارفنامه[ویرایش]
نوشتار اصلی: عارفنامه
عارفنامه معروفترین شعر ایرج میرزا و از مشهورترین منظومههای ادبیات فارسی است. شعری در قالب مثنوی در ۵۱۵ بیت که در اصل در هجو عارف قزوینی سروده شده ولی شاعر در ضمن آن به بیان مسائل سیاسی و اجتماعی با نگاه انتقادی نیز میپردازد. نکوهش حجاب و مخالفت با خانهنشینی زنان، انتقاد از سیاستمداران و فضای سیاسی کشور و اعتراض به رواج بچهبازی و رابطه با همجنس از مضامین دیگر این شعر است که با بیانی طنزآمیز و هزلی مطرح شدهاند.
عارفنامه به رغم محبوبیت و شهرت فراوان خود مورد انتقادات و مخالفتهای فراوان نیز قرار گرفته و شاعران معاصر ایرج نیز چندین منظومه مفصل در انتقاد از آن سرودند و ایرج میرزا نیز چندین شعر در پاسخ به ایشان سرودهاست. انگیزه برخی مخالفتها دفاع از عارف قزوینی و برخی دیگر دفاع از حجاب و برخی نیز انتقاد از عبارات بیادبانه در این شعر بودهاست.
مثنوی زهره و منوچهر[ویرایش]
نوشتار اصلی: زهره و منوچهر
زهره و منوچهر مثنوی عاشقانهای از ایرج میرزا است که برگرفته از اسطوره «ونوس و آدونیس» از اساطیر یونانی است. در طول تاریخ شاعران و نویسندگان بزرگی آثار مهمی را مورد این عشق نافرجام و تلخ خلق کردهاند از جمله منظومه ونوس و آدونیس اثر ویلیام شکسپیر که شعر ایرج میرزا نیز برداشت آزادی از شکسپیر است. هرچند ایرج تغییرات زیادی در داستان داده و با ذکر مسائل فرهنگی ایران آن را بومی کردهاست. برای مثال ادونیس شکارچی به یک نظامی جوان ایرانی تبدیل شده و زهره نیز وقتی از جامه افلاکی در آمده و جامه خاکیان را بر تن میکند به رسم زنان ایران مقنعه بر سر دارد و وقتی از شاهکاریهای خود سخن میگوید از خلق هنرمندانی چون کمالالملک و پروردن قمرالملوک و دادن قلم در کف دشتی و ساز به دست درویش خان سخن میگوید. محصول سالهای پایانی عمر ایرج است و به همین جهت ناتمام مانده و بعدها احتمالاً توسط سید عبدالحسین حسابی تکمیل شدهاست.[۳۸]